سعید حجاریان آزاد شد

سعید حجاریان، از چهره های سرشناس اصلاح طلبان و مشاور سیاسی رئیس جمهوری سابق ایران که در روز 26 خرداد ماه، بعد از انتخابات ریاست جمهوری دستگیر شده بود، امروز بعد از تحمل 106 روز حبس، آزاد شد.
او در انتخابات ریاست جمهوری اخیر از حامیان میر حسین موسوی، یکی از دو نامزد اصلاح طلب بود و پس از اعلام نتایج انتخابات ریاست جمهوری به همراه ده ها تن از سیاستمداران اصلاح طلب، روزنامه نگاران و معترضان بازداشت شد.
آقای حجاریان بعد از دستگیری ضمن استعفا از عضویت در شورای مرکزی حزب مشارکت، از کلیه مواضع خود عقب نشینی کرد و گفت که متوجه اشتباهات خود شده است.
در متنی که اعلام شد توسط آقای حجاریان نوشته و در دادگاه توسط سعید شریعتی، عضو دیگر شورای مرکزی جبهه مشارکت خوانده شد، آمده بود: "متأسفانه در ایران با ضعف علوم انسانی، به خصوص در رشته های جامعه شناسی و علوم سیاسی مواجهیم و علی رغم گسترش مراکز آموزشی عالی و کثرت دانشجو در رشته های علوم انسانی، متون آن از عمق چندانی برخوردار نیست و مطالب با ترجمه های اغلب ناقص و بدون نقد در اختیار دانشجویان گذاشته می شود".
سعید حجاریان که خود دارای مدرک دکترای علوم سیاسی است و به گفته کارشناسان از برجسته ترین تئوریسین های علوم انسانی ایران محسوب می شود در بازداشت، با حضور در یک میزگرد تلویزیونی تاکید کرد که بعد از آزادی هم از مواضع جدیدی که اتخاذ کرده عقب نشینی نخواهد کرد.
آقای حجاریان که به دلیل وخامت وضع جسمی در زمان بازداشت به بیمارستان منتقل شده بود با حضور در برابر دوربین های تلویزیون ایران اعلام کرد در جایی به سر می برد که از زندان "مفرح" تر است و "برادران سپاه به خوبی به او رسیدگی می کنند" او گفت پزشک مرتبا او را ویزیت کرده و از امکانات آب درمانی هم برخوردار است.
اما خانواده آقای حجاریان که گفته بودند به خاطر کوچکی محل نگهداری، امکان تحرک برای او فراهم نبوده و دچار پوکی استخوان و تحلیل عضلات شده است این اظهارات را "افشا کننده" شرایط سخت زندان خواندند.
سعید حجاریان از سازماندهندگان وزارت اطلاعات ایران بود و پیش از خروج از این وزارتخانه در سال های اول دهه 70 خورشیدی (در پی به وزارت رسیدن علی فلاحیان)، در دوران وزارت محمد ری شهری سمت معاونت امور سیاسی او را به عهده داشت.
او ده سال پیش در حالی که نایب رئیس شورای شهر تهران بود در برابر ساختمان این شورا مورد سوء قصد قرار گرفت و از آن تاریخ به علت آسیب دیدگی سیستم اعصاب مرکزی دچار مشکلات حرکتی و گفتاری است.
سعید عسگر، که در اسفند سال 1378 گونه سعیدحجاریان را مورد اصابت گلوله قرار داد در آن هنگام دانشجوی دانشگاه آزاد بود.
وی پس از دستگیری به 15 سال زندان محکوم شد اما بعد از مدت کوتاهی آزاد شد.

منبع: بی بی سی

میرحسین موسوی: اگر روز قدس نبود چه بسا آنان در میقات "بهمن" با هزینه‌های سنگین عملکرد خود روبرو می‌شدند!

متن بیانیه ی شماره 13 رئیس جمهور میرحسین موسوی:


بسم الله الرحمن الرحیم


راهپیمایی روز قدس امسال در روند حوادث چند ماه گذشته بدون تردید یک نقطه عطف محسوب می‌شود. نتایجی بسیار مبارک از آنچه در این مناسبت اتفاق افتاد انتظار می‌رود که مختص به یک سلیقه و یک گرایش نیست، بلکه فضلی عام و دستاوردی برای تمام کسانی است که در این سرزمین ریشه دارند، حتی اگر برخی از آنها به خاطر پیشداوری‌های نادرست اینک و امروز نتوانند این نعمت و رحمت را لمس کنند.
این برکت، میوه دوراندیشی‌های امام بود. او بارها به ما می‌گفت بنیان‌های درست را چنان بگذارید که پس از شما اگر خواستند هم نتوانند آنها را خراب کنند. شاید ما نتوانسته باشیم حق این رهنمود را به درستی ادا کنیم، ولی او خود در سیره‌اش این‌گونه عمل می‌کرد؛ تمامی ستون‌های جمهوری اسلامی را بر پایه‌هایی از اعتماد مردم برافراشت و علاوه بر آن در هر سال چندین سنت و میعاد برای حضور عملی آنان در صحنه قرار داد، تا كسی قادر نباشد این شالوده را دیگرگون كند.
روز قدس از جمله این میعادهاست. با چنین سنتی نمی‌توان مردم را از صحنه دور کرد. با چنین دعوتی نمی‌توان بدون تامین و ترویج عدل در داخل به وقوع ستم در دور دست معترض بود. آن گاه او این مناسبت را نه فقط مختص به فلسطین، که روز مستضعفین و اسلام نامید تا کمترین شائبه‌ای باقی نگذارد. اینک ارزش اهتمام آن پدر دلسوز برای پر کردن مستمر صحنه از حضورهای میلیونی مردم معلوم می‌شود.
سی سال پیش از این امام ما از مسلمانان جهان خواست با حفظ تعدد و تفاوت‌هایشان بر روی درد مشترکی که تمامی آنان را می‌آزرد همصدا شوند. چقدر این پیام با سخن امروز ما نزدیک است؛ اسلام نگفته است برای آن که وحدت پیدا کنیم باید مثل هم بیندیشیم. آن وحدتی که ما بدان دعوت شده‌ایم در عین قبول تفاوت‌هاست و قدس روزی است كه مسلمانان باید با تحمل تنوع در دیدگاه‌های خود درمان دردهای مشترك‌شان را دنبال کنند. از این روست که اگر این مناسبت به یک پسند سیاسی تعلق یابد سال به سال شکوه خود را از دست می‌دهد؛ آثاری که برایش آرزو شده است باقی نمی‌گذارد و دیگر نمی‌تواند روز اسلام و روز مستضعفان باشد.
آرمان این روز آن است که رنگ‌های گوناگون را آمیخته با یکدیگر به صحنه بیاورد. روز قدس امسال ما این گونه نبود، اما برای چنین چیزی بود. اتفاقا اینجانب آخرین جمعه از رمضان امسال را در میان کسانی حاضر شدم که جمعی از آنان با مشت‌های گره کرده به پیشوازم آمده بودند و برایم آرزوی مرگ داشتند. در مسیر پرهیاهویی که بایکدیگر همراه شده بودیم سیمایشان را مرور می‌کردم و می‌دیدم‌ که آن چهره‌ها را دوست دارم. و می دیدم پیروزی ما آن چیزی نیست که در آن کسی شکست بخورد. همه باید با هم کامیاب شویم، اگرچه برخی مژده این کامیابی را دیرتر درک کنند.
از قضا آنها که از رخدادهای قدس امسال احساس شکست ‌می‌کردند بیشترین بهره را از آن بردند. آنها به واضح‌ترین شکل دریافتند که سه ماه خشونت بی‌سابقه کمترین اثری در حضور مردم به جای نگذاشته ، بلکه آن را فراگیرتر کرده است. اگر فرصت روز قدس نبود چه بسا تا چند ماه دیگر که میقات بهمن فرا برسد، آنان بی‌نتیجه و پرخطا بودن سیاست‌های خود را ملاقات نمی‌کردند و زمانی با هزینه‌های سنگین عملکرد خود روبرو می‌شدند که برای چاره‌ کردن بسیار دیر بود.
خشونت چاره ساز نیست. ادخلوا فی السلم کافه؛ همگی در مسالمت وارد شوید. خشم مرکبی است که سوار خود را به زمین می‌زند. درمقابل رفتارهای زشت امنیتی و تحریک‌های مدوام تبلیغاتی مردم حق دارند عصبانی شوند، اگرچه این حقانیت تغییری در تبعات خشم آنان ایجاد نمی‌کند. ما به اندازه‌ای که از خود صبر و خرد نشان بدهیم از کوشش‌هایمان نتیجه می‌گیریم و اگر به سوی تندروی‌های بی‌‌دلیل بلغزیم چه بسا که حاصل یک هفته و یک ماه تلاش را در یک روز و یک صحنه جا بگذاریم. مردم ما از آن رو خود را شایسته رفتارهایی مناسب‌تر از سوی حاکمان می‌بینند که هوشیار و خردمندند،‌ و خردمند کسی است که نه فقط میان خوب و بد، بلکه میان خوب و خوبتر و بد و بدتر تمیز بدهد.
خوبتر از نتایجی که در روز قدس به دست آوردیم هنوز وجود دارد، کما این که بدتر از وضعیتی که از آن رنج می‌بریم و بدان اعتراض می‌کنیم نیز هست. در پیش‌رو و در شرایط تاریخی ما تصویر روشنی از نتایج رفتارهای ساختارشکنانه نیست. همان‌گونه كه در نامه فرستاده شده برای تمامی مراجع تقلید به عرض رسید افغانستان و عراق دو عبرت بزرگ در دو سوی سرزمین ما هستند که هرگز نباید آنها را از نظر دور کنیم. البته این عبرت‌ها ما را از استیفای حقوقمان منصرف نمی‌کنند، زیرا ما آن صبوری و دانایی را داریم که بدون پرداختن چنین هزینه‌‌های سنگینی سرنوشت خود را بهبود ببخشیم.
آن چیزی که می‌تواند این هدف بزرگ را محقق کند پایبندی به شعارهای زرینی است که انتخاب کرده‌ایم. هیچ كلمه‌ای که دوستی و برادری میان مردم را تحت تاثیر قرار دهد به بازسازی هویت و وحدت ملی ما نمی‌انجامد. ما اسلام رحمانی را درمان دردهای خود می‌دانیم و آن چیزی را که اینک به نام دین از سوی بخشی از حاکمیت معرفی می‌شود پوستینی وارونه می‌بینیم.
ما خواستار اجرای بدون تنازل قانون اساسی و بازگشت جمهوری اسلامی به اصالت اخلاقی نخستینش هستیم. ما جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم نه یک کلمه زیاد را می‌خواهیم، و آنانی را ساختارشکن و هرج‌ ومرج‌ طلب می‌شناسیم که با بهانه و بی‌بهانه از موازین اسلامی عدول می‌کنند و بنا بر امیال شخصی به تعطیل اصول قانون اساسی دست می‌زنند.
فضای سیاسی امروز كشور آن چیزی نیست كه سی سال پیش از این ایرانیان آرزویش را داشتند. مردم اینك از خود می‌پرسند چه چیز ما را از رسیدن به آرمان‌هایمان بازداشت و به شرایط فعلی رساند. این سوالی اساسی است كه جا دارد درباره كوشش‌های امروز و فردای‌ ما نیز پرسیده شود. ما چه باید بكنیم تا سی سال بعد از نو با همین پرسش روبرو نشویم؟
ما تنها در صورتی به این اطمینان می‌رسیم که دستاوردهای سیاسی - اجتماعی خود را به زندگی‌های روزمره‌مان متکی کنیم. در طول یك قرن گذشته مردم ما از این قبیل دستاوردها کم نداشته‌اند، اما همه آنها متکی به مبارزه بوده است؛ تا فضای جهاد و تلاش وجود داشت این دستاوردها زنده بود و همین كه مردم خسته می‌شدند یا تصور می‌كردند باید به خانه‌هایشان بازگردند محصول از میان می‌رفت. مبارزه امری مقدس است، اما دائمی نیست. آنچه دائمی است زندگی است.
این درسی است كه ما از رزمندگان خود در هشت سال دفاع مقدس آموختیم. در آن سال‌ها دو گروه در جبهه‌های جنگ حاضر می‌شدند؛ گروه نخست ایام جنگ را مبارزه كردند و سپس به نظرشان رسید وقت زندگی كردن رسیده است؛ وقت آن كه پول روی پول بگذارند و برج روی برج بسازند. و گروه دوم كه برای معنویتی سرشارتر به جبهه می‌رفتند. آنها برای ایثار کردن عازم جبهه نمی‌شدند؛ می‌رفتند تا از فضای نورانی‌ آنجا بهره‌مند شوند.
شاید برای کسانی که آن فضا را تجربه نکرده‌اند هضم این کلمات آسان نباشد، اما واقعیت دارد. نه آن که ایثار نمی‌کردند؛ نامدارترین قهرمانان ما آنان بودند. اما درمقابل آن گوهرهایی که به دست می‌آوردند باور نداشتند که دارند از خود‌گذشتگی می‌کنند. آنها سال‌های جنگ را زندگی کردند و پس از آن مبارزه‌شان شروع شد؛ مبارزه‌ای آرام برای پاسداری از حیاتی، یا لااقل خاطره حیاتی که چشیده بودند. اگر آنها نبودند ما نمی‌توانستیم هشت سال با دستان خالی بایستیم.
در زمان انتخابات وقتی گروهی از آنان مرا مفتخر کردند و کمیته ایثارگران را به عنوان یکی از فعال‌ترین بخش‌های ستاد اینجانب شکل دادند احساس سربلندی می‌کردم و چون می‌گفتند به امید تجدید نورانیت ایام امام گردهم ‌جمع شده‌اند بار خود را به مراتب سنگین‌تر می‌دیدم. بعید می‌دانم کسی در میان ملت ما باشد که به آنان مباهات نکند. آنها درست در نقطه مشترک سبزی قرار دارند که همه ما را به یکدیگر پیوند داده است.
به تاسی از آنان ما نیز باید راه سبز امید را زندگی کنیم؛ در این صورت همان معجزه‌ای که آنان آفریدند در انتظار ما نیز هست. اهمیت روز قدس امسال در این بود که نشان داد حیات جدیدی که مردم انتخاب کرده‌اند امری گذرا و موقتی نیست. اگر همه در خانه‌هایمان نشسته بودیم و در عین حال این پیام با همین صراحت ابلاغ شده بود دستاورد ما هیچ کمتر نبود.
راه سبز را زندگی کردن یعنی هر روز و همزمان که در خانه‌هایمان و سرکارمان و در کوچه و خیابان و بر سر معیشت‌های روزمره خود هستیم این پیام با غیرقابل انکارترین ندا تکرار شود، آن گونه که مسلمان بودن و ایرانی بودن و این زمانی بودن ما تکرار می‌شود.وقتی که سخن از تقویت شبکه‌های اجتماعی و یا زندگی کردن راه سبز می‌شود بلافاصله می‌پرسند چگونه؟ همان‌گونه که هستید. سخن از آن نیست شبکه‌های اجتماعی که وجود ندارند را شکل دهیم و قدرتمند کنیم؛ سخن از آن است كه قدرت مردم در شبکه‌های اجتماعی است که به صورت طبیعی و به هدایتی فطری درمیانشان شکل گرفته است. باید اهمیت آنها را درک کنیم.
روز قدس امسال نشان داد این شبکه همچون نوزادی که به راه افتاده باشد با سرعتی باورنکردنی در حال رشد است؛ به زودی سخن گفتن را هم آغاز می‌کند و به زودی بالغ می‌شود و همگان را به تحسین و احترام نسبت به خود وا می‌دارد. آن وظیفه‌ای كه بر عهده ما قرار دارد آن است كه با تكثیر اندیشه‌هایی كه در حوالی آن شكل می‌گیرد و با تذكر دائمی اهمیت این پدیده مبارك از آن پرستاری کنیم.
به همین ترتیب اگر گفته می‌‌شود راه سبز را باید زندگی کرد سخنی پیچیده و تازه‌ای و دعوت به امری ناشناخته نیست. بلکه توجه دادن به همان چیزی است که دارید تجربه می‌کنید، و این که حرکت امروز مردم ما به خلاف عهدهای پیشین، آغاز نوعی از زندگی است. در همصدایی‌ها و پیوندها و چشم‌پوشی‌ها و یکرنگی‌ها و هوشمندی‌ها و سرزندگی‌هایی که ادامه این مسیر مستلزم آن است حظی وجود دارد که زندگی را سرشارتر می‌کند.
علاوه بر آن در دانایی ملت ما قدرتی هست که او را از تحمل بسیاری رنج‌ها بی‌نیاز می‌کند. مردم ما برای استیفای حقوق خود از پرداختن هزینه مضایقه ندارند، زیرا بهشت را به بها دهند و نه به بهانه. اما در عین حال اگر برای نتایجی که از حرکات اجتماعی خود به دست می‌آوریم دوام می‌خواهیم باید شجاعت و فراست را به هم بیامیزیم.
اینک بر اثر سیاست خارجی غلط و ماجراجویانه دولتی که مردم ما بدان دچار شده‌اند کشور در آستانه بحران‌هایی قرار گرفته است که بیشترین خسارت آن را قشرهای محروم خواهند پرداخت. اگر با منطق مبارزه پیش می‌رفتیم شاید ساده‌انگارانه تصور می‌كردیم كه این یک امتیاز برای راه سبز ماست، اما زمانی که می‌خواهیم مسیر سبز را زندگی کنیم چنین نیست.
اینجا کشور ماست و این زندگانی ماست و این ما هستیم که باید نسبت به چنین مشکلاتی نگران باشیم و حساسیت نشان دهیم. اقتصاددانان با اتکا به آمارهای رسمی منتشر شده از سوی مراجع رسمی همین دولت ده‌ها میلیارد دلار از درآمدهای ارزی کشور را ظرف سال‌های گذشته مفقود اعلام می‌کنند و و مراجعی که باید درمقابل این امر واکنش دهند بی‌تفاوت نسبت به حجم این ارقام که می‌تواند چند ارتش را تجهیز کند در گیرودار یارکشی‌های سیاسی افتاده‌اند.
از کدامیک از آنان انتظار داریم به رنج‌هایی که بر اثر رفتارهایشان بر مردم تحمیل می‌شود اهمیت بدهند؟ اگر ما نسبت به آنچه زندگی در این خاک و بوم را مختل می‌کند حساسیت نشان ندهیم دیگری نشان نخواهد داد؛ كما این‌كه اقتصاددانان ما بیمناك از آن كه سرنوشتی شبیه به معترضین نسبت به وقوع اعمال خلاف اخلاق در زندان‌ها داشته باشند در اعتراض خود كاملا تنها هستند. زمانی مفقود شدن بیست هزار دلار درخزانه كشور برای ساقط كردن یك دولت كافی بود. اما اینك فریادهای اخطار نسبت به گم شدن چنین ارقام گزافی كمترین واكنشی بر نمی‌انگیزد.
اخیرا گروهی از اساتید ایرانی مقیم خارج در نامه‌ای ضمن تشریح برداشت خود از راه سبز امید هر چیزی که منافع ملت ایران را تامین کند هدف این جنبش معرفی کرده بودند. بر این اساس آنان توصیه می‌كردند که با سپاسگزاری از حمایت ملت‌های دیگر ظرف این چندماه از آنها بخواهیم در هیچ تحریمی بر علیه ایران شرکت نکنند. اینجانب نظر آنان را پسندیدم و بر آن صحه گذاشتم، زیرا این نه تحریم یک دولت،‌ بلکه تحمیل رنج‌های بسیار بر مردمی است که مصیبت دولتمردان مالیخولیازده برایشان کافی است. راه سبز را زندگی کردن به این معناست و ما با اعمال هرگونه تحریمی بر علیه ملت خود مخالفیم.
این یک نمونه است. کسی به کسانی که این خواسته را با ما در میان می‌گذارند از ضرورت زندگی کردن راه سبز نگفته بود. ما بقی ما نیز از این ضرورت آگاه باشیم یا نباشیم به هدایتی فطری در همین مسیر هستیم، لذا ضرورت ندارد که این شیوه را به یکدیگر تلقین کنیم؛ تنها کافی است از آن آگاه باشیم و پرستاری کنیم.
زندگی ادامه دارد و افراد موقتی هستند. هر جمعی و جماعتی كه سرنوشت خود را به بود و نبودكسان پیوند زدند سرانجام - حداقل با فقدان او - سرخورده شدند. هرگاه مردمی برای به تنی یا افرادی از همراهان عادی خود امتیازات بی‌دلیل قائل شدند سرانجام تشخیص عقلانی خود را در مقابل خواست آنان واگذار كردند و به جاه‌ طلبان مجال دادند كه در آنان طمع كنند.
مردمی كه می‌خواهند سرپای خود بایستند و حیاتی كریمانه را تجربه كنند جا دارد كه از نخستین قدم‌هایی كه به ناكامی‌‌شان می‌انجامد بابیشترین دقت‌ها پیشگیری كنند. تولد اینجانب نه هفتم مهر كه روز آشنایی با شماست. حتی اگر روز هفتم مهر به دنیا آمده بودم نیز جا نداشت حركت شما به كیش شخصیت آلوده شود. امیدوارم این كلمات مرا صمیمانه و از سر نگرانی و نه یک شكسته‌ نفسی بی‌حقیقت و تعارف‌ گونه تلقی كنید.

برادر شما - میر حسین موسوی

منبع: نوروز نیوز

تظاهرات سبزها در دانشگاه تهران!

همزمان با برگزاری مراسم آغاز سال تحصیلی در دانشگاه تهران، دانشجویان این دانشگاه اقدام به برگزاری تجمعی اعتراضی علیه دولت کردند.
این مراسم با حضور کامران دانشجو، وزیر علوم ایران در تالار علامه امینی دانشگاه تهران برگزار شد، اما به گفته یکی از دانشجویان این دانشگاه، این وزیر دولت ایران از مسیری دور از محل تجمع معترضان به محل برگزاری مراسم منتقل شد.
در سال های اخیر دانشجویان حق ورود به این مراسم را نداشته اند و حضار با دعوت، امکان حضور در این مراسم را پیدا می کردند.
دانشجویان، که یک شاهد عینی شمار آنها را "2000 نفر" عنوان کرد، با تجمع مقابل کتابخانه دانشگاه تهران و سپس حرکت در مسیر های اصلی محوطه داخلی دانشگاه تهران به سمت سردر این دانشگاه، علیه دولت شعار می دادند.
برخی از این دانشجویان نمادهای سبز به همراه داشتند و از جمله شعار "دولت کودتا استعفا، استعفا" سرداده بودند.
همزمان ده ها نفر از دانشجویان که برخی منابع آنها را از "طیف بسیج" توصیف کرده اند نیز علیه این دسته از معترضین و همچنین میرحسین موسوی شعای می دادند.
طرفداران محمود احمدی نژاد شعارهای "آزادی اندیشه با شال سبز نمیشه" و "موسوی، اسرائیل، پیوندتان مبارک" سر می دادند. با این وجود به گفته شاهدان عینی این تقابل به بروز درگیری منجر نشد.
هرچند شاهدان عینی از حضور ماموران لباس شخصی صحبت به میان آوردند و فضای دانشگاه تهران را "امنیتی" توصیف کردند، با این حال هنوز گزارش تایید شده ای از بازداشت دانشجویان معترض به دولت منتشر نشده است.
همچنین گزارش هایی از تجمع مردم در حمایت از دانشجویان معترض به دولت، در خارج از دانشگاه تهران در خیابان 16 آذر نیز منتشر شده است.
تجمع اعتراضی علیه دولت کمتر از یک روز پس از آن برگزار شد که حضور غلامعلی حداد عادل، رئیس مجلس ایران در محل دفتر گروه فلسفه در دانشگاه تهران نیز به اعتراض دانشجویان و مطرح شدن شعارهایی علیه او انجامید.
به گفته شاهدان عینی تجمع دانشجویان مخالف دولت پس از ساعت 13:00 به وقت تهران پایان رسید.
آقای حداد حادل که عضو هیئت علمی گروه فلسفه دانشگاه تهران است، در هنگام خروج از دانشگاه از سوی بعضی دانشجویان معترض "هو" شد و معترضان از جمله علیه او شعار "وکیل ضد ملت، خجالت، خجالت" سر دادند.
حوادث اخیر در شرایطی منتشر می شود که در پی اعتراضات گسترده ماه های اخیر به نتایج دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری در خرداد ماه، برخی مقام های جمهوری اسلامی نسبت به بروز اعتراضات دانشجویی با بازگشایی دانشگاه ها ابراز نگرانی کردند و حتی گفته شد که برخی مقام ها موضوع تعطیلی دانشگاه ها برای یک ترم را مطرح ساخته اند که این خبر از سوی مقام های رسمی تکذیب شد.

منبع: بی بی سی

ويديوي منتسب به قاتل ندا آقا سلطان

زن جوان متاهل، قربانی دیگر آزار و تجاوز جنسی!

سایت «تغییر»، پایگاه اطلاع‌رسانی حزب اعتماد ملی، در گزارش ویژه‌ای، درباره‌ی سرنوشت پرونده‌ی تجاوز در بازداشتگاه‌های غیرقانونی یادآور شده که به جای مجرمان، شاکیان محاکمه می‌شوند.

به گزارش تغییر، در میان شاهدان آقای کروبی، نه تنها دختران و پسران جوان، که زن جوان متاهلی نیز وجود دارد که توسط ماموران مورد آزار و اذیت جنسی و تجاوز قرار گرفته است. طبق این گزارش، هنوز بسیاری اسناد متقن دیگر نزد مهدی کروبی است که در صورت لزوم منتشر خواهد شد.

ناپدید شدن شاکیان

در گزارش تکان‌دهنده‌ی «تغییر» همچنین آمده که یکی دیگر از قربانیان تجاوز در کهریزک، در سرکشی نمایندگان مجلس به زندان اوین، لب به اعترض گشوده و در حضور چند نماینده‌ی مجلس و تعداد دیگری از زندانیان گفته که چگونه مورد تجاوز جنسی قرار گرفته و "هنوز هنگام رفع حاجت، از مقعد وی خون جاری می‌شود". این شاهد پس از چند روز توسط شخص قاضی مرتضوی از بند خارج شده و هنوز اطلاعی از سرنوشت وی در دست نیست.

طبق همین گزارش، یکی از نمایندگان شناخته‌شده‌ی اصولگرا نیز در یکی از جلساتی که نمایندگان نزد مهدی کروبی داشته‌اند، وجود تجاوز در زندان‌ها را تایید و اشاره کرده که یکی از قربانیان تجاوز به وی مراجعه کرده، ولی پس از این مراجعه ناپدید شده است.

مورد ابراهیم شریفی

«تغییر» همچنین به ابراهیم شریفی، یکی از "شاهدان شجاعی" اشاره کرده که وجود تجاوز سیستماتیک در بازداشتگاه‌های غیرقانونی در حوادث پس از انتخابات را تایید کرده‌اند. ابراهیم شریفی پس از آزادی، چند بار قصد خودکشی داشته است. وی همراه با مدارک محکمه‌پسند نزد مهدی کروبی رفته و آنچه بر او رخ داده را بازگو کرده است. وی حاضر شده برای افشای جنایاتی که در حق وی و جمع گسترده‌ی دیگری روی داده، نزد مسئولان قضایی شهادت دهد.

به گزارش «تغییر»، در حالی که آقایان کروبی و شریفی از مسئولان قضایی انتظار رسیدگی به این جنایات را داشته‌اند و با حسن نیت و اعتماد به دستگاه قضایی، شکایت خود را نزد نمایندگان دادستانی و نمایندگان رییس دستگاه قضایی مطرح کرده‌اند، به جای رسیدگی به این شکایات، ماموران به اذیت و آزار ابراهیم شریفی و خانواده‌ی وی روی آورده‌اند.

گزارش یاد شده افزوده که آقای ابراهیم شریفی، پس از تحمل فشارهای شدید که گفته می‌شود از سوی نیروهای منتسب به دادستان سابق تهران انجام می‌شده، موفق به خروج از کشور شده است.

به گزارش «تغییر»، این‌ها همه در حالی است که مرتکبان شکنجه و تجاوز آزادانه ایام می‌گذرانند و قربانیان و افشاکنندگان این جنایات، محاکمه و اذیت و آزار می‌شوند. «تغییر» این سخن میرحسین موسوی را صحیح خوانده است که: «سنگ‌ها را بسته‌اند و سگ‌ها را رها کرده‌اند».

صدا و سیما باز هم سبز ها را نادیده گرفت: گزارش راهپیمایی روز جهانی قدس


راهپیمایی روز قدس، امسال متفاوت تر، پرشور تر،با حضور طیف های مختلف مردم، با شعارهای جدید و همچنین با درگیرهای پراکنده و اندک برگزار شد. به گزارش خبرنگار کلمه ساعت 10 صبح امروز راهپیمایی روز قدس در آخرین جمعه ماه مبارک رمضان آغاز شد و در این بین مهندس میرحسین موسوی طبق سالهای گذشته از خیابان پاستور به صف مردمی پیوست.راهپیمایی امروز در سه محور از تراکم بیشتر برخوردار بود که محور نخست شامل خیابان انقلاب متصل به دانشگاه تهران که بیشتر در اختیار طرفداران دولت بود اما محور دوم شامل خیابان انقلاب به سمت خیابان آزادی می شد که منتقدان وضع موجود بیشتر در این محور حضور داشتند. همچنین محور سوم که شامل بلوار کشاورز و میدان هفت تیر می شد به طور کامل در اختیار معترضان بود. تعداد تظاهر کنندگان که فاصله بين هفت تير و ميدان وليعصر را پوشانده بودند و پيوسته بر آن افزوده می شد نزديک به صد هزار نفر برآورد شده است.برای مهار مردم و جلوگیری از دادن شعار، هفت نيسان پر از بلند گو به ميان مردم وارد شدند و محوطه هفت تير تا وليعصر را پوشش دادند اما در مقابل این بلند گوها معترضان شعارهای خود را تکرار می کردند.در خیابان آزادی تهران، هواداران پرشمار مهندس موسوی در كنار سایر شركت كنندگان در راهپیمایی به دادن شعار پرداخته و با وجود شعارهای متفاوت آنان، درگیری میان این گروه و ماموران انتظامی كه بدون ایجاد تنش درحاشیه خیابان وجود دارد دیده نمی شد.نكته جالب توجه استفاده طیف حامیان دولت و بسیجی ها از شعار "هم غزه هم لبنان جانم فدای ایران"است كه پیش از این توسط هواداران میانه روی موسوی ابداع شده بود.بنابر گزارش ها، قبل از میدان انقلاب، نیروهای سبزپوش انتظامی با ایجاد صف چند لایه انسانی، از ورود حامیان موسوی به این میدان جلوگیری كردند كه آنان در همان جا باقی مانده و به سردادن شعارهای مورد نظر خود پرداختند. در این منطقه حامیان دولت حضور بسیار كمی داشتند و بیشتر منطقه خیابان آزادی، از حوالی نواب تا انقلاب در اختیار معترضان انتخابات با نمادهای سبز دیده می شدند.در مقابل از میدان انقلاب تا حوالی وصال در اختیار طیف مقابل بود كه در محوطه های نزدیك دانشگاه، صفوف نماز را تشكیل داده بودند.با وجود حضور وسیع خبرنگاران خارجی در مراسم روز قدس اما به آنها تنها مجوز تصویربرداری در نزدیك میدان انقلاب داده شد در حالیکه در سالهای گذشته خبرنگاران خارجی آزادانه در هر مکانی امکان تصویر برداری و عکس برداری از این میراث امام خمینی (ره) را داشتند.شعارهای متفاوت از سالهای گذشته در روز قدس امسال شنیده می شد به طوریکه درحد فاصل میدان هفت تیر تا ولی عصر مردم علاوه بر شعارهایی در دفاع از آرمان های فلسطینیان در مبارزه با ظلم ، شعار می دادند: نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران، یا حسین میرحسین ، کروبی با غیرت صدای خشم ملت. همچنین در بین تظاهر کنندگان شعار یا حجت ابن الحسن ریشه ظلم رو بکن و نیز هم غزه هم لبنان جانم فدای ایران نیز شنیده می شد.ستاد اقامه نماز جمعه در روزهای گذشته اقدام به پوشاندن دانشگاه تهران با پارچه های برزنتی کردند به طوریکه داخل دانشگاه از بیرون قابل رویت نبود. همچنین مسدود كردن دو مسیر در خیابان انقلاب باعث شد جمعیت مردم در مسیر ویژه اتوبوس متمركز شود و آنان را به زحمت انداخت.آیت‌الله اكبر هاشمی رفسنجانی هم طبق سنوات گذشته در راهپیمایی روز قدس حضور یافت و در راهپیمایی شركت كرد.خبرگزاری رویترز به نقل از شاهدی عینی نوشت بیش از 10 نفر توسط این نیروهای انتظامی دستگیر شدند این خبر تاکنون از سوی مقامات انتظامی تائید نشده است.این خبرگزاری همچنین از درگیری میان 'طرفداران محمود احمدی نژاد' و معترضان خبر داده و مدعی گزارش هایی پراكنده از شلیك گاز اشك آور در میدان ولیعصر و بلوار كشاورز در تهران شده است.حمله برخی عناصر تندرو به سیدمحمدخاتمی نیز با مداخله مردمی و ماموران انتظامی مواجه شد . در حالی که رئیس جمهور سابق کشور در میان هزاران نفر از مردم حامی جنبش سبز در مسیر خیابان حجاب به سمت میدان فلسطین حاضر شده بود «گروهک فشار» به رهبری ابوالفضل شریعتمداری، فرزند حسین شریعتمداری مدیرمسئول روزنامه تندروی کیهان با اطلاع قبلی از مسیر عبور خاتمی ناگهان به او حمله کردند، در لحظات ابتدایی، آنها عمامه خاتمی را بر زمین انداختند و قصد ضرب و شتم رئیس دولت اصلاحات را داشتند اما با توجه به جمعیت انبوه مردم، بلافاصله مردم در برابر این گروهک تندرو ایستادند و جواب این تعرض را به خوبی به آنها دادند.خبرهای رسیده از راهپیمایی امروز تهران حاکی از آن است که مهدی کروبی نیز در میان استقبال پرشور مردم و در میان حلقه‌ای که مردم برای جلوگیری از هرگونه تعرضی به دور او زده‌اند از میدان هفت‌تیر به سمت دانشگاه تهران در حال حرکت بود.پس از پایان مراسم نیز طیفی از معترضین در خیابان آزادی به سمت غرب و در خیابان كارگر به سمت شمال به شعارهای خود و در دست گرفتن نمادهای سبز پرداختند.براساس گزارشی از تقاطع بلوار كشاورز و خیابان كارگر، معترضین از شمال و جنوب در حال حركت بودند و حامیان دولت نیز در میانه چهارراه با پرچمهای خود حضور داشتند و شعار می دادند كه سرانجام حامیان موسوی به هم پیوند خوردند و نیروی انتظامی ناگزیر دیوار انسانی كه تشكیل داده بود را شكست و برخی شعار نیروی انتظامی حمایت حمایت سر دادند.صدا و سیما به مانند سیاست های یکجانبه گذشته خود با گرفتن تصاویر بسته یا از بالا جمعیت جنبش سبز را سانسور کرد و صدها هزار نفر را نادیده گرفت. همچنین در حاشیه مراسم امروز روز قدس در محدوده راهپیمایی شبکه تلفن همراه دچار اختلال شد و همچنین خطوط اینترنتی قطع یا با اختلال روبرو است.

ابراهیم شریفی (شاهد کروبی) :صدای ضجه خانمی بلند شد که جيغ می‌زد نکن نکن، نزن نزن!


ابراهیم شریفی یا همان الف- شین که نامش در پرونده مربوط به قربانیان تجاوز در زندان‌های جمهوری اسلامی ایران مطرح شده بود، به تازگی از ایران خارج شده است.آقای شریفی در مراجعه به مهدی کروبی یکی از کاندیداهای معترض به نتایج انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری گفته بود که در زندان مورد آزار و تجاوز جنسی قرار گرفته است.آقای شریفی می‌گوید دانشجوی کامپیوتر و دانش‌آموز زبان ایتالیایی بوده و در ستاد مردمی مهدی کروبی به عنوان ناظر گردشی حضور داشته است. ابراهیم شریفی در گفت‌وگویی با رادیو فردا از دستگیری خود تا تجاوز در زندان می‌گوید:

ابراهیم شریفی: بعد از انتخابات هنگامی که از کنسولگری کشور ايتاليا به خانه باز می‌گشتم، در بلوار کنگان شهرک نفت کسی مرا صدا زد، جلو رفتم و يک نفر دستم را از پشت گرفت و به من چشم‌بند و دستبند زد و داخل ماشين کرد و سرم را زير صندلی ماشين برد و مرا به محلی بردند در حالی که چشمانم بسته بود.
رادیو فردا: پس چطور در گزارشی که توسط کميته سه نفره قوه قضاييه منتشر شد، آمده که هيچ ردپايی از آقای الف- شين که شما باشيد در درگيری‌های خيابانی وجود نداشته است؟
شما انتظار داريد اينها چه بگويند. من از همان روز اول که آقای مقدمی شروع به بازجويی از من کرد، نيم ساعت بعد از آن از دفتر آقای کروبی بيرون آمدم و گفتم اين داستان به اين سمت می‌رود که گويا من از شما يا پول گرفته‌ام و تطميع شده‌ام و يا گول بازی‌های سياسی را خورده‌ام. وقتی دستگير شديد اولين جايی که شما را بردند کجا بود و آيا تفهيم اتهام شديد؟من در تمام اين مدت اصلاً بازجويی هم نشدم و فقط اسم مرا پرسيدند آن هم زمانی که قرار بود آزاد شوم.
-شما را کجا بردند؟

منطقه‌ای که ديگر صدای ماشين هم نمی‌آمد، مرا پياده کردند و به جايی هل دادند که فقط صدای نفس‌های خودم را می‌شنيدم و نفس‌های ديگران. مرا روی شکم خواباندند، نمی‌دانم خوابم برد يا نه، اما حدود صبح صدای ضجه خانمی بلند شد که جيغ می‌زد نکن نکن، نزن نزن.
-اين اتفاقات در کجا رخ می داد؟

من نمی‌دانم در کدام بازداشتگاه بوديم، چون هم دستم بسته بود و هم چشمم. در تمام طول مدت بازداشت دست‌ها و چشم‌هايت بسته بود؟بله، فقط زمانی که که غذا می‌دادند دستم را از پشت باز می‌کردند و رو به جلو می‌دادند. چه مدت در اين بازداشتگاهی که نمی‌دانستيد کجا بود به سر برديد؟از دوم تا نهم تيرماه.
-مسئله تجاوز دقيقاً چه زمانی اتفاق افتاد؟

روز چهارم که مرا برای اعدام ساختگی بردند، اعتراض کردم که اين چه وضعيتی است اگر می‌خواهيد اعدام کنيد خب بکنيد اين بازی‌ها چيست.يک نفر با لگد به شکمم زد و من زمين خوردم و دائم به شکمم ضربه می‌زد و به کسی گفت اين فلان را ببر حامله کن. آنقدر به شکم من لگد زد که خون بالا می‌آوردم. کتفم را گرفت و مرا کشان کشان به اتاقی برد و دست‌های مرا به ديوار زد.
شما گفته‌ايد که برايتان مشخص نبوده اين تجاوز توسط همان شخص انجام گرفته و يا با يک شیء خارجی.

تصور من اين است که همان شخص اين کار را انجام داد، ولی بعداً که فکر کردم ديدم نمی‌توانم با يقين بگويم که اين تجاوز توسط شخص انجام شد يا با وسيله.حتی آقای قاضی محمدی به من گفت تو هيچ چيزی نگفتی، آيا نگفتی نکن بی‌غيرت نکن بی‌ناموس؟ من جواب دادم آن موقع اصلاً مغزم کار نمی‌کرد که بخواهم حرفی بزنم.
-شما آن لحظه چه احساسی داشتيد؟

احساس می‌کنم از هوش رفتم، هم به دليل اين که خون بالا می‌آوردم و هم به دليل اتفاقی که خودتان می‌دانيد. آن شخص به من می‌گفت تو که نمی‌توانی از فلانت دفاع کنی می‌خواهی انقلاب مخملی کنی.
-وقتی چشمت را بعد از اين اتفاق باز کردی کجا بودی؟

جايی شبيه درمانگاه بودم، سرمی به دستم بود و دست ديگرم با زنجير به تخت بسته شده بود. تا اينکه فردی آمد و گفت دکتر مردنی است يا خودمان خلاصش کنيم؟ بعد به من چشم‌بند و دستبند زد و در فاصله‌ای ۱۰۰ قدمی کشاند. دو سه ساعت که گذشت مرا سوار ماشين کردند و کنار اتوبان سبلان بيرون انداختند و گفتند تا ۶۰ بشمار و بعد چشم‌بندت را بردار، اگر زودتر اين کار را بکنی برمی‌گرديم و لهت می‌کنيم.
-به خانه که رسيدی اولين کاری که انجام دادی چه بود؟

هيچکس از افراد خانواده‌ام در مورد تجاوز خبر نداشت تا زمانی که اين مسئله به وسيله فيلم آقای علامه‌زاده علنی شد. در ضمن هيچ کس به جز آقای کروبی، بعضی از نمايندگان مجلس، نمايندگان قوه قضاييه و بعضی از آيات عظام از اين مسئله خبر نداشتند.
اين مسئله را چه زمانی اطلاع داديد؟فردای آن روز يکی از دوستان که وکيل بود پيشنهاد کرد که بروم شکايتی مطرح کنم. من به دادسرای الهيه رفتم و شکايتی تنظيم کردم. البته خيلی مرا اذيت کردند ولی موفق شدم نامه قاضی را بگيرم و قاضی گفت به پايگاه يکم آگاهی در خيابان نياوران بروم و گفت ممکن است اين کار منافقان باشد.
-مسئله تجاوز را با قاضی مطرح کرديد؟

نه، من هيچ کجا مسئله تجاوز را مطرح نکردم. پس چه زمانی تصميم گرفتيد مسئله تجاوز را مطرح کنيد؟من اصلاً نمی‌خواستم مسئله تجاوز را عنوان کنم. زمانی که به آگاهی رفتم، آخر سر به من گفتند دنبال اين پرونده را نگير، اين کار وزارت اطلاعات بوده و برو خدا را شکر کن که آزادت کرده‌اند و زنده‌ای.من توانستم نامه‌ای از پزشکی قانونی بگيرم، چون هنوز کمر و شکم من زخمی بود، بنابراين يکی از دوستانم پيشنهاد کرد که يا پيش يکی از علما و يا پيش آقای کروبی بروم.من پيش آقای کروبی رفتم و نمی‌خواستم قضيه تجاوز را بگويم، ولی آقای کروبی با ديدن اشک‌ها و لحن صدايم به من گفت فکر می‌کنم يک چيزی را پنهان می‌کنی و بعد افرادی که در اتاق بودند را بيرون کرد و تنها با من صحبت کرد، مثال زد و آيه قرآن خواند و به صورت سربسته از من پرسيد چنين اتفاقی افتاده و من گفتم بله.بعد زدم زير گريه و ايشان مرا بغل کرد، در حالی که اشک در چشمانش جمع شده بود و آرام و قرار نداشت.بعد از گذشت يک ماه و نيم از اين اتفاق، آقای مقدمی از من بازجويی کرد و من به پزشکی قانونی رفتم و پزشک آنجا به من گفت بعد از اين مدت هيچ چيز قابل مشاهده نيست، در صورتی که مأمور قوه قضاييه به من گفت اگر چيزی بود حتی سايزش را هم می دادند، ما کارمان اين است.


در این ویدئو ابراهیم شریفی از شکنجه و تجاوز در زندان های ولایت فقیه می گوید:



در این ویدئو نیز مریم صبری از شکنجه و تجاوز در زندان های ولایت فقیه می گوید:




يک روز به يادماندنى ديگردر تاريخ ثبت شد: حضور سبزمردم در روز قدس


راهپيمايى روز جهانى قدس ديروز در سراسر ايران برگزار شد. در اين مراسم که از ساعت 10 صبح به صورت رسمى آغاز شد طيف‌هاى سياسي، اقشار اجتماعى و مسئولان مختلف نظام حضور يافتند.
به گزارش خبرنگاران حيات نو با وجود حضور گسترده نيروهاى لباس شخصى در خيابان‌هاى اطراف دانشگاه تهران و زد و خوردهاى پراکنده‌اى که ميان آنها و تعدادى از راهپيمايى کنندگان به وقوع پيوست، صدها هزار تن از حاميان موسوى با در دست داشتن عکس‌هايى از ميرحسين و نمادهاى سبز ضمن حمايت از ملت مظلوم فلسطين و آزادى قدس شريف مخالفت خود را با عملکرد دولت محمود احمدى‌نژاد اعلام کردند. معترضان که مراسم ديروز را فرصتى مهم براى حضور در سطح شهر و اعلام اعتراض خود مى‌دانستند به دليل ممانعت نيروهاى لباس شخصى و ماموران انتظامى امکان نزديک شدن به دانشگاه تهران را نيافتند و عمدتاً در خيابان‌هاى کارگر شمالي(اميرآباد)، آزادي، بلوار کشاورز، ميدان وليعصر(عج)، کريمخان زند، ميدان هفت‌تير، خيابان وليعصر(عج) به راهپيمايى و سر دادن شعار پرداختند. در همين حال شاهدان عينى از زد و خوردهاى پراکنده و دستگيرى برخى معترضين توسط نيروهاى لباس شخصى و ماموران انتظامى خبر مى‌دهند. از شليک گاز اشک‌آور در برخى خيابان‌ها نيز خبرهايى رسيده است. در راهپيمايى ديروز ميرحسين موسوي، مهدى کروبي، سيد محمد خاتمى و برخى ديگر از چهره‌هاى سرشناس اصلاح‌طلب از يکسو و مسئولان رسمى عالى‌رتبه از جمله‌هاشمى رفسنجانى با حضور در بين مردم اين روز را گرامى داشتند.
به گزارش خبرنگار حيات نو با حضور خاتمي، موسوى و کروبى در بين مردم تعدادى از نيروهاى لباس شخصى تلاش کردند با سردادن شعارهايى به مخالفت با آنها بپردازند که با حضور مردم و حاميان آنها در اطراف ايشان اين تلاش به نتيجه نرسيد. اين تلاش‌ها در حالى صورت مى‌گرفت که پليس نيز در محل حضور داشت. خبرهاى رسيده از شهرهاى بوشهر، رشت، تبريز، اصفهان، شيراز، اهواز، مشهد و برخى ديگر از شهرها حاکى است که صدها هزار تن از معترضان به نحوه برگزارى انتخابات 22 خرداد در کنار ساير اقشار جامعه خواستار احقاق حقوق خود و حمايت از موسوى و کروبى شدند.خبرهاى رسيده از شهر قم نيز حاکى از آن است که شعارهايى در حمايت از برخى مراجع منتقد دولت سر داده شده است.

همه جاى ايران سبز شد

گزارش‌هايى که تا لحظه تنظيم خبر به تدريج از شهرهاى مختلف مى‌رسيد، حاکى است که در اغلب شهرها مردم با سر دادن شعارهايى در حمايت از جنبش سبز در راهپيمايى شرکت کرده‌اند.
مردم اصفهان پس از حمله ماموران به راهپيمايى سبزها در دروازه دولت به سر دادن شعارهاى تند پرداختند.بيش از هزار تن از دانشجويان نيز که قصد داشتند از کوى دانشگاه صنعتى اصفهان به راهپيمايى بپردازند از سوى يگان‌هاى ويژه محاصره شدند. ماموران در حالى که دانشجويان به سردادن شعارهايى در حمايت از موسوى و کروبى پرداختند با آنها درگير شدند.
در مشهد يگان‌هاى ضد شورش خيابان‌هاى منتهى به حرم را در محاصره گرفتند.
در رشت جمعيت بسيار زيادى از مردم با شعارهاى «يا حسين ميرحسين»، و مرگ بر روسيه به راهپيمايى پرداختند. از جمله در چهار راه ميکائيل رشت لباس شخصى‌ها به درگيرى با مردم پرداخته و به جمعيتى که به حمايت از موسوى شعار مى‌دادند حمله برده و چند تن را بازداشت کردند.
هزاران تن از مردم شيراز هم صبح جمعه 27 شهريور راهپيمايى خود را از فلکه نمازى آغاز کرده و به طرف ميدان امام حسين حرکت کردند. لباس شخصى ها در اين مسير با شناسايى برخى از مردم بويژه کسانى که شعارهايى در حمايت از موسوي، کروبى و جنبش سبز و اعتراض به خشونت سر مى‌دادند، به اين افراد هجوم بردند.از تبريز نيز گزارش رسيد که مردم اين شهر با تجمع در ميدان آبرسان به سوى ميدان ساعت به حرکت در آمدند اما يگان‌هاى ويژه به همراه گروهى از لباس شخصى‌ها در چهارراه منصور به مردم حمله کرده و آنها را مورد ضرب و شتم قرار دادند.گزارش‌ها حاکى از آن است در شهرهاى بوشهر، کرمان، اهواز، يزد و ساير شهرها بويژه شهرهاى بزرگ کشور حضور جنبش سبز برخوردهايى از سوى ماموران را به دنبال داشته و شمارى از مردم بازداشت شدند.

حضور پرشمار سبزها در راهپیمایی روز قدس

به رغم هشدارهای داده شده درباره برگزاری تجمعات اعتراضی همزمان با برگزاری راهپیمایی روز قدس، از تهران و دیگر شهرهای ایران خبر می‌رسد که حامیان جنبش سبز و معترضان به نتایج انتخابات بار دیگر با حضور پرشمار در خیابان‌ها دست به تظاهرات زده‌اند.

یک شاهد عینی که در حوالی میدان ولی عصر تهران حضور داشت، به رادیو فردا گفت که جمعیت عظیمی که برای تمایز از سایر تظاهرکنندگان نمادهای سبز به همراه داشتند، در محدوده خیابان کریمخان زند و میدان ولی‌عصر تجمع کرده‌اند و تقریباً این محدوده سبزپوش شده است.
این شاهد عینی از حضور مهدی کروبی نامزد معترض انتخابات ریاست جمهوری در میان تجمع‌کنندگان در خیابان کریم‌خان خبر داد.

گزارش دیگر شاهدان عینی همچنین حاکی از حضور اکبر هاشمی رفسنجانی و محمد خاتمی در راهپیمایی روز قدس است و بر اساس گزارش پارلمان نیوز، سایت خبری فراکسیون خط امام مجلس، محمد خاتمی در حین شرکت در راهپیمایی مورد حمله گروه‌های فشار قرار گرفته است.

پارلمان‌نیوز رهبر گروه حمله‌کننده به محمد خاتمی را ابوالفضل شریعتمداری فرزند مدیرمسئول کیهان عنوان کرد و نوشت که این ماجرا با مداخله به موقع نیروهای ضد شورش ختم شده اما پس از آن محمد خاتمی مجبور به ترک راهپیمایی روز قدس شده است.

همچنین خبرگزاری‌های فرانسه و آسوشیتدپرس از حضور دهها هزار نفر از حامیان میرحسین موسوی در مراسم روز قدس خبر داده‌اند؛ این خبرگزاری‌ها به نقل از شاهدان عینی درگیری‌های پراکنده و چند مورد دستگیری را نیز گزارش کرده‌اند.

پیش از این مهدی کروبی و میرحسین موسوی، دو نامزد معترض به نتایج انتخابات و همچنین محمد خاتمی رئیس جمهوری دوران اصلاحات، اعلام کرده بودند که چون هر سال در راهپیمایی روز قدس حضور خواهند یافت.

اکبر هاشمی رفسنجانی هم به زغم آنکه پس از ۲۵ سال برگزاری نماز جمعه روز قدس، از اقامه نماز جمعه امسال منع شده است، در بیانیه‌ای با توصیف روز قدس به عنوان روز «بيدارباش به غفلت زدگان»، از مردم خواسته بود که در این مراسم شرکت کنند.

شاهد عینی حاضر در میدان ولی عصر همچنین تأیید کرد که گروه‌های سازمان‌یافته اما کم‌شماری از طرفداران دولت در این منطقه حضور دارند و معترضان در این تجمع شعارهایی را فریاد می‌زنند که عمدتاً در راهپیمایی‌های مسالمت‌آمیز اعتراضی در ماه‌های گذشته مورد استفاده بوده است.

تجمع‌کنندگان همچنین پلاکاردهایی با مضمون محکومیت جرم و جنایت در سراسر جهان و شعارهایی از قبیل «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران» و «دولت کودتا استعفا استعفا» در دست دارند.

بر اساس گفته‌های این شاهد عینی، تجمع‌کنندگان همچنین شعارهایی در حمایت از دو نامزد معترض انتخابات و دو مرجع تقلید حامی معترضان، آیت‌الله منتظری و آیت‌الله صانعی، سر داده‌اند.

این شاهد عینی به رادیو فردا گفت که در محدوده خیابان کریمخان و میدان ولی‌عصر، نیروهای انتظامی حضور دارند اما تنها نظاره‌گر این تجمع هستند و برخوردی با تجمع‌کنندگان صورت نگرفته است.

یک شاهد عینی دیگر هم تأکید کرد که تجمع‌کنندگان با در دست داشتن پارچه‌های و بادکنک‌های سبز، شعارهایی در حمایت از میرحسین موسوی و جنبش سبز ایران سر داده‌اند.

این شاهد عینی تأیید کرد که درگیری‌های پراکنده‌ای در حوالی میدان ولی‌عصر بین معترضان و نیروهای بسیجی شرکت‌کننده در راهپیمایی رخ داده است اما فضای میدان ولی عصر در کل فضای آرامی است.

از میدان انقلاب تهران هم گزارش می‌رسد که درگیری‌هایی بین معترضان و نیروهای بسیجی حاضر در این محدوده رخ داده است.

سایت آینده از سایت‌های خبری منتقد نیز گزارش کرده است که از حضور حامیان میرحسین موسوی در میدان انقلاب جلوگیری به عمل آمده است.

فضای امینتی در مشهد و شیراز

از مشهد هم گزارش می‌رسد که فضای اطراف حرم امام رضا، محل برگزاری تجمع روز قدس، به شدت امنیتی است.

یک شاهد عینی در این مورد به رادیو فردا گفت که میدان ۱۵ خرداد به طرف حرم تحت محاصره نیروهای ضدشورش بوده و افراد مسلح بر پشت بام‌های این منطقه مرکزی شهر مشهد حضور داشته‌اند.

این شاهد عینی شمار نیروهای ضد شورش را با تظاهرکنندگان برابر توصیف کرد و گفت که هر کس با نماد سبز در راهپیمایی مشهد حضور داشت توسط نیروهای امنیتی بازداشت می‌شد.

علاوه بر این یک شاهد عینی در شیراز به رادیو فردا گفت که در خیابان ملاصدرا، میدان نمازی، میدان دانشجو و خیابان ارم مأموران امنیتی و لباس شخصی‌ها استقرار داشتند.

این شاهد عینی همچنین از وقوع درگیری‌های پراکنده در چهارراه پارامونت شیراز خبر داد و افزود که شماری از حاضران در این منطقه بازداشت شده‌اند.

وی همچنین گفت که مأموران امنیتی در مراسم امسال در شیراز به باتوم و دیگر تجهیزات ضد شورش مجهز بوده‌اند.

گزارش‌های دیگری هم از تجمعات مشابه در شاهد شهرهای ایران دریافت شده است. در تهران پس از قرائت بیانیه پایانی راهپیمایی روز قدس، محمود احمدی‌نژاد سخنران این مراسم، به سخنرانی در محل دانشگاه تهران پرداخت.


هسته اولیه تجمع قبل از شروع به راهپیمایی در میدان انقلاب اصفهان




گوشه‌هایی دیگر از راهپیمایی سبز روز قدس در تهران


معترضان در خیابان کریمخان تهران


گوشه‌هایی از تجمعات امروز شیراز


گوشه‌های دیگری از تجمعات امروز شیراز


تجمعات امروز، باز هم شیراز


منبع: رادیو فردا


آخرین توصیه‌ها قبل از روز قدس!


سلام دوستان، خسته نباشید!
اردویی که برای اطلاع رسانی و توجیه حضور میلیونی در تظاهرات روز قدس، برپا کرده بودیم، به ساعات پایانی خود نزدیک می‌شود. طبق اطلاعات موثق و تایید شده، مطمئن شدیم که اطلاع رسانی در اغلب نقاط تهران و در شهرهای اصلی کشور، به نحو مناسبی صورت گرفته است و بسیاری از شهرستانهای کوچک و روستاها هم تصمیم گرفته‌اند که به تظاهرات در مراکز استانها ملحق شوند. اکنون که بخش عمده تلاش خود را انجام داده ایم، باید با امید و اطمینان بر روز مسابقه تمرکز کنیم.
دولت کودتا در روزها و ساعات باقی مانده به روز قدس، تمام تلاش خود را برای انحراف تمرکز و توجه ما، به کار خواهد برد و به هر وسیله ممکن، سعی می‌کند ما را از حضور در تظاهرات منصرف کند. اما اگر از منصرف کردن نا امید شوند، به تحریک مردم و به خشونت کشاندن روز قدس اقدام خواهند کرد. آخرین شانس آنها برای تداوم وضعیت امنیتی و تمدید بازداشت زندانیان سیاسی، این است که مردم تحریک شوند و در روز قدس، به خشونت و آشوب دست بزنند. باید توجه داشته باشیم که در یک کشور اشغال شده، چیزی به نام اخبار رسمی و موثق معنا ندارد و هر خبری که از رسانه‌های «رسمی» در می‌آید، در واقع، تیری است که به ذهن و روان مردم شلیک می‌شود.
یادآوری می‌کنیم که ساعات باقی مانده، مثل ساعت‌های قبل از مسابقه یا کنکور است و لازم نیست در این ساعات فعالیت جدیدی را آغاز کنیم یا به لجن پراکنی‌های تحریک آمیز آنها پاسخ فوری بدهیم؛ پاسخ ما را در روز قدس خواهند شنید. با وجود این، اگر خودتان لازم می‌دانید، به توزیع اعلامیه‌های دعوت به روز قدس ادامه دهید. اما اکنون می‌خواهیم در این لحظات، و در حالی که برای پیروزی جنبش دعا می‌کنیم، نکاتی را با شما در میان بگذاریم، امیدواریم که مفید و موثر باشند. هر چند برخی از این احتمالات به هیچ وجه عملی نخواهند شد اما ذکر آن، می‌تواند عمق فاجعه و استیصال کودتا چیان را به ما نشان دهد و باعث روشن تر شدن ذهن و انبساط خاطر گردد.
۱. در هر مسابقه برای پیروزی، باید با قوانین داوری آشنا باشیم. گاهی اوقات یک تیم، قبل از مسابقه اعلام می‌کند که در آن حضور نخواهد یافت. اما داور، فقط زمانی برد سه بر صفر تیم مقابل را اعلام می‌کند، که آنها با لباس ورزشی کامل و بدنهای آماده در زمین حاضر شوند. پیشنهاد ما این است که در این روزها تحت هیچ شرایطی از رسانه‌های دولتی استفاده نکنید – حتی برای تماشای فیلم سینمایی. اما اگر به هر طریقی مطلع شدید که مراسم به هر دلیلی لغو شده است، بدانید که دروغ محض است و اگر هم لغو شده باشد، باز هم ما باید در صحنه حاضر شویم. اگر ما به هر دلیلی، کم تعداد ظاهر شویم، مقصر خودمان هستیم و حق نداریم آنها را سرزنش کنیم.
۲. روز قدس روز جنگ نهایی بین خیر و شر یا روز قیامت نیست؛ ما برای نمایش قدرت یا ترساندن آنها به خیابان نمی‌رویم، بسیاری در میان آنها هستند که هنوز تردید دارند و مایل به پیوستن به ما هستند، اما می‌ترسند. برخورد از موضع قدرت و نشان دادن چنگ و دندان، هیچ کس را جذب نمی‌کند. ما این اصل را در سه ماه اخیر با تمام وجود درک کرده‌ایم. پس قرار نیست جایی را فتح کنیم یا کار کسی را یکسره کنیم.
۳ . اعلام هر گونه خبر از سوی منابع دولتی، مبنی بر این که منافقین در جایی بمبگذاری کرده‌اند یا کسی ترور شده است، کذب محض، ساختگی و به طور قطع، کار خود کودتاگران است. این احتمال وجود دارد که بخواهند برای ایجاد ترس و وحشت به صورت گله‌ای و با لباس سیاه و با شعار «عزا عزاست...» جمعیت را وحشتزده کنند. چیزی نیست، کافی است خونسرد باشیم. اگر عربده کشی کردند، بدانید که سگی که پارس می‌کند، گاز نمی‌گیرد؛ پس در چشمانش نگاه کنید و به آرامی به راه خود ادامه دهید؛ اگر بدوید، دنبالتان می‌آید.
۴. ممکن است برای فریب مردم، جنایتکاران کهریزک و شکنجه گران بدنام را قربانی کنند. مثلا قاضی مرتضوی به اتهام تجاوز جنسی بازداشت شود. این گونه اخبار، هیچ ربطی به روز قدس و تظاهرات ما ندارد.
۵. هر گونه خبر عجیب و غریب، فقط به قصد منحرف کردن ذهن ما از تظاهرات روز قدس و بی‌اهمیت است. اگر ادعا کردند که اولین بمب هسته‌ای را آزمایش کرده‌اند، یا خبر آمد که سید حسن خمینی ازدواج مجدد کرده است، یا موسوی به خارج از کشور گریخته است، یا اسرائیل به بوشهر حمله کرده است، فقط به قصد انحراف افکار عمومی و بی ارزش است. همچنین اگر خبری در مورد مذاکره پشت پرده یا جلب رضایت موسوی و کروبی منتشر شد، منتظر تکذیب آنها نباشید. تمام سایت‌ها و روزنامه‌های آنها توقیف یا فیلتر شده‌اند و همه یاران و اعضای ستادشان در زندان هستند و همین بهترین نشانه است که بدانیم توافق پشت پرده‌ای صورت نگرفته است.
۶. نکته بسیار مهم در مورد خطیب نماز جمعه روز قدس است. به خاطر داشته باشیم که کروبی، ما را به شرکت در «نماز جمعه» دعوت نکرده بود. شیخ با صفای ما، که خود را به خاطر دفاع از حقوق مردم به خطر انداخته است، اینک نیاز دارد که ما در روز جمعه 27 شهریور، از صبح زود تا ساعت ۳ عصر در خیابان باشیم. اگر به این تقاضای او پاسخ ندهیم، یعنی بر قتل و تجاوز و شکنجه، چشم پوشیده ایم و ما این کار را نخواهیم کرد.
۷. اگر با ایجاد مانع و بستن خیابان، مسیری را به روی ما بستند، یا از حضور ما جلو گیری کردند، لازم نیست دست به مقابله بزنیم. اگر حضور ما را در تظاهرات پذیرفتند، ما هم مراعات می‌کنیم و شعارهای خیلی تند و رادیکال سر نمی‌دهیم؛ سبز یعنی صلح و دوستی. اما اگر در برابر حضور مسالمت آمیز ما، مانع ایجاد کردند، باید به سرعت به گروه‌های بزرگ تقسیم شده و تا هنگام افطار، در نقاط مختلف شهر، تظاهرات پراکنده برگزار کنیم. اما در تظاهرات پراکنده، می‌توانیم هر شعار تند و رادیکالی که دوست داشتیم سر بدهیم [ دیگر مجال ندهید برای اینكه مفسد و مستبد به هر صورت و به هر لباس حاكمیت پیدا كند، حاكمیت در اسلام برای خداست... كار مستبد به جایی می‌رسد كه مافوق اراده خود ، اراده‌ای نمی‌بیند... دیگر در مقابل مستبد نمی‌شود گفت كه قانون چنین و چنان می‌گوید، آیت الله طالقانی پدر نماز جمعه] و به طور وسیع فیلم و عکس تهیه کنیم و به سراسر جهان ارسال نماییم. توجه کنیم که درگیری و سنگ پرانی در اطراف جایگاه نماز جمعه به نفع کودتاچیان است، نه به نفع ما. چون بهانه لازم برای خشونت را به آنها می‌دهد. اما تظاهرات پراکنده ما ضرر بیشتری به آنها می‌زند و هیچ هزینه‌ای برای ما ندارد.
۸. در پایان و به جهت اهمیت قضیه می‌خواهیم توضیحاتی در مورد خطیب جمعه ارائه کنیم. نظامیان، برای ادامه حضور نامشروع و غیر قانونی خود در عرصه تصمیم گیری، نیاز به توجیه و دلیل تراشی دارند. اگر ما، در روز جمعه به تحریکات آنها واکنش نشان دهیم، باید چند ماه یا حتی چند سال دیگر حضور شان را تحمل کنیم. ممکن است رئیس دولت کودتا یا یک خطیب منفور و ضد مردمی برای سخنرانی انتخاب شوند. قطعا هدف از این کار، تحریک مردم به حمله است. اگر مردم به جایگاه سخنران حمله کنند، دولت کودتا می‌تواند خشونت و سرکوب خود را به راحتی توجیه کند و مشروعیت بین المللی جنبش سبز را به زیر سوال ببرد و تمایل عموم مردم برای شرکت در تظاهرات بعدی کاهش یابد. بنا براین هر جا و به هر دلیل که بوی دردسر آمد، باید فورا از کانون بحران فاصله گرفته و برای تظاهرات پراکنده در تمام سطح شهر، اقدام کنیم.شاید بد نباشد که یک نکته را همیشه به خاطر داشته باشیم:تفاوت بخش عاقل یا منطقی حاکمیت با بخش تندرو و افراطی آن در این است که یکی می‌خواهد با حرف یا پول توجیبی ما را حذف کند و دیگری معتقد به استفاده از تانک است!


راهپیمایی روز قدس؛ «سبز» و پرهیز از تن دادن به هر گونه تنش

دو روز مانده به آخرین جمعه ماه رمضان، آیت الله صانعی بیانیه کوتاه فراخوان خود را برای شرکت در راه پیمایی روز قدس با گفته ای از آیت الله خمینی آغاز کرد که: روز قدس روزی نیست که فقط اختصاص به قدس داشته باشد. این مرجع تقلید ساکن قم بیانیه خود را همچنین با آیه ای از کتاب آسمانی مسلمانان به پایان برد که می گوید: خداوند در کمین ستمکاران و ظالمان است. پیشتر آیت الله هاشمی رفسنجانی نیز فراخوانی برای شرکت در مراسم این روز فرستاده بود.روز سه شنبه همچنین دفتر میر حسین موسوی، نامزد معترض انتخابات، و یکی از نزدیکان محمد خاتمی، رییس جمهور سابق ایران، نیز اعلام کردند که این دو رهبر اصلاح طلبان در روز قدس مردم را همراهی خواهند کرد.
مهدی کروبی نخستین رهبر اصلاح طلب بود که در روزهای گذشته تاکید کرده بود سران اصلاحات مانند هر سال در راه پیمایی روز قدس شرکت می کنند. آقای کروبی در بیانیه اش از مردم خواسته است در این راهپیمایی مراقب اوضاع و احوال باشند. محمد صادق جوادی حصار، مشاور مطبوعاتی مهدی کروبی به رادیو فردا می گوید: «آنچه از جانب آقای کروبی، آقای موسوی و آقای خاتمی شنیده می شود و یا حتی از آقای هاشمی، این است که از این فرصت باید استفاده کرد، در یک بستر مسالمت آمیز قانونی حضور معنا دار مردم را به صحنه آورد و به جریان مقابل مردم گفت اینهایی که در صحنه تظاهرات حضور دارند در بسیاری از مسائل مدعی شما هستند و معتقدند که شما به وظایف قانونی خودتان عمل نکردید و مردم معترض شما هستند.»
هواداران جنبش سبز در وبسایت ها و وبلاگ هایشان و نیز از راه فرستادن ایمیل به یکدیگر راهکارهایی را برای پرهیز از تنش و درگیری در جریان راهپیمایی این روز پیشنهاد می کنند. آیا رهبران جنبش اصلاحات نیز چاره ای اندیشیده اند؟ محمد صادق جوادی حصار در این باره می گوید: «یک ابزار کاملاً متمایز کننده، داشتن نمادهای سبز است. هر چیزی که بیان کننده این مطلب باشد. دوم اینکه باید مثل دوران انقلاب و قبل از انقلاب از حلقه های منسجم استفاده کنند و از نفوذ افرادی که در پی طرح موضوعات اغتشاش آفرین و هیجان آفرین هستند، جلوگیری کنند. بنابر این حتماً صف های منسجم با رنگ سبز و پرچم سبز حلقه هایی را ایجاد خواهد کرد در تظاهرات که هم گستردگی و انسجام مجموعه دگراندیش و منتقد را نشان بدهد و هم از هر گونه حرکت ناشایست و نادلخواه در این مجموعه جلوگیری کند.»
سخنان سرتیپ پاسدار رمضان شریف که در روزهای گذشته در خبرگزاری های داخلی ایران بازتاب یافت، از جنس دیگری بود. سرتیپ رمضان شریف که رییس ستاد انتفاضه و قدس است، درباره برخی تحرکات در راهپیمایی روز قدس هشدار داد. برخی، این گفته ها را به آمادگی حکومت برای مقابله با حضور معترضان جنبش سبز تعبیر کرده اند. اما محمد صادق جوادی حصار درباره شعارهایی که می تواند حربه را از جناح مخالف بگیرد، می گوید: «طرح موضوعات و شعارهایی هم که بیشتر مطرح است، تا آنجا که من رصد کرده ام، حول دو محور خواهد بود. یکی حمایت از مردم فلسطین، صلح پایدار در خاورمیانه و بحث دیگر ارتقاء حضور مردم در عرصه تصمیم گیری و انتقاد به رفتارهایی که در انتخابات و بعد از انتخابات صورت گرفت.
البته به نحوی که از هرگونه سوء استفاده ای جلوگیری کند.»در نوشته های هواداران جنبش سبز در وبسایت ها و در وبلاگ هایشان، این روزها بر پرهیز از تن دادن به هرگونه تنش و درگیری تاکید می شود، در کنار این که به یکدیگر یادآوری هم می کنند این نکته را که رهبری جنبش سبز همچنان بر دوش تک تک هواداران است.

منبع: رادیو فردا

هوشنگ ابتهاج: ای آزادی ! از ره ِ خون می آیی، اما می آیی !

امروز تصنیفی از استاد محمدرضا شجریان با آهنگی از کیوان ساکت و شعر زیبای هوشنگ ابتهاج به نام "سرود آزادی" در این وبلاگ بدون سوء نیت و بدون اطلاع از منبع انتشار این اثر منتشر شد، اما نظر به انتشار اطلاعیه ای در سایت دل آواز متعلق به استاد شجریان درمورد ممنوعیت انتشار این اثر و با توجه به ارج و احترامی که برای استاد آواز ایران قائلیم، لینک های دانلود این تصنیف از این وبلاگ برداشته شد. از همه ی علاقه مندان استاد شجریان خواهشمندم که به دلیل این که این اثر بدون رضایت ایشان منتشر شده است از دانلود و گسترش این اثر خودداری فرمایید.

با سپاس

متن شعر هوشنگ ابتهاج «ه.الف سایه»:

ای شادی ِ آزادی !
روزی که تو بازآیی
با این دل ِ غم پرورد
من با تو چه خواهم کرد ؟
غم هامان سنگین است
دل هامان خونین است
از سر تا پامان خون می بارد
ما سر تا پا زخمی
ما سر تا پا خونین
ما سر تا پا دردیم
ما این دل ِ عاشق رادر راه ِ تو آماج ِ بلا کردیم
می گفتم :روزی که تو بازآیی
من قلب ِ جوانم راچون پرچم ِ پیروزی بر خواهم داشت
وین بیرق ِ خونین را بر بام ِ بلند ِ توخواهم افراشتمی
گفتم :روزی که تو باز آیی
این خون ِ شکوفان راچون دسته گل ِ سرخی در پای تو خواهم ریخت
وین حلقه ی بازو رادر گردن ِ مغرورت خواهم آویخت
ای آزادی !
بنگر ! آزادی !
این فرش که در پای تو گسترده ست
از خون است
این حلقه ی گل خون است
گل خون است ...ای آزادی !
از ره ِ خون می آیی
اما می آیی و من در دل می لرزم :

این چیست که در دست ِ تو پنهان است ؟
این چیست که در پای تو پیچیده ست ؟
ای آزادی ! آیا با زنجیرمی آیی ؟ ...



مهدی کروبی: خانمی در خیابان بازداشت شده و همانجا در داخل ماشین به او و دختری دیگر تجاوز شده بود!

متن کامل نامه افشاگرانه مهدی کروبی خطاب به ملت ایران:

بسم الله الرحمن الرحیم
ملت شریف و تاریخ ساز ایران
آنچنانکه می دانید خادم شما در روزهای پس از انتخابات و در تندباد حوادثی که در سه ماهه گذشته از سر این مملکت و نظام گذشته است، نامه های هشدار دهنده و آگاه کننده پی درپی و متناوبی را خطاب به مسئولین امر نوشته است بدین امید که گشایشی حاصل گردد و مباد که حقی ضایع شود و ظلمی صورت بگیرد و ظلم و آه مظلومان دامان ما را بگیرد و رها نسازد؛ چه آنکه به توصیه دین و تجربه تاریخ می دانیم که: الملک یبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظلم.
سه ماه از سر مملکت ما گذشت، اما چگونه سه ماهی؟ اگر در انتخابات ریاست جمهوری نهم ما ساعتی به خواب رفتیم و بیدار که شدیم، گویا که به خواب اصحاب کهف فرو رفته باشیم، همه چیز را دگرگون شده دیدیم؛ در انتخابات ریاست جمهوری اخیر اما همانطور که پیشتر هم گفته ام دیگر بیدار ماندن تا صبح هم کارساز نبود؛ چراکه قبح دزدیدی شبانه ریخته و این بار کار به رهزنی رسیده بود. این اما تازه اول ماجرا بود. هیچ گاه برای من قابل پیش بینی نبود که یک روز در جمهوری اسلامی به تظاهرات آرام و مسالمت آمیز مردم چنین پاسخ دهند که دادند. پرسش و ابهام مردم درباره سرنوشت رایی که داده بودند را پاسخ دادند اما نه با برهان و منطق که با گلوله و باتوم و چماق و ضرب و شتم. در کوچه و خیابانها هر آنچه را که دور از انتظار بود دیدم؛ صحنه هایی که خاطرات دوران جوانی ما را زنده می کرد. به مرور زمان و در گذر حوادث اما خبرهایی دیگر رسید از شکنجه و انجام اعمال حیرت آور از درون بازداشتگاههای بی نام و نشان؛ خبرهایی که بر حیرت من و هر ناظر و بیننده ای می افزود. افرادی می آمدند و نقل می کردند یا با سند و شهادت نشان می دادند در ایام محبس چه از سر آنها که نگذشته است؟
خدایا مهدی کروبی چه می دید و چه می شنوید؟ یا للعجب؛ کاش او زنده نبود و نمی دید که روزی در جمهوری اسلامی شهروندی نزد او بیاید و شکوه کند که در ساختمانی بی نام و نشان، توسط افرادی بی نام و نشان تر،هر عمل قبیح و غیر معمولی بر او صورت گرفته است: از لخت و عریان کردن افراد و نشاندن آنها در مقابل یکدیگر تا فحاشی های وقیحانه و ادرار کردن در صورت آنها و رها کردن چشم و دست بسته دختران و پسران در بیابان. اینها کم نبود که خبر از تجاوز به دختران و پسران در بازداشتگاهها نیز رسید. با خود گفتم که سه دهه پس از انقلاب و دو دهه پس از فوت امام به راستی ما به کجا رسیده ایم؟
طبیعی بود که رگهای غیرت به جوش آیند. که مگر می شد با شنیدن این اخبار و گزارش ها آرام نشست و سر راحت بر بالین گذاشت؟ اینچنین بود که دست به نوشتن نامه ای خطاب به رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام بردم. نوشتم که خبر از تجاوز و شکنجه و انجام اعمال غیر معمول می رسد و من بی هیچ داوری از شما می خواهم که تحقیق کنید و دریابید که آیا چنین فجایعی رخ داده است یا نه؟ این نامه که منتشر شد اما پاسخ آن، هیاهوهای بسیار بود که آغازیدن گرفت و بارانی از دشنام و تهدید بود که بر سر من باریدن گرفت. خطیبان جمعه در اقدامی هماهنگ و برآمده از دستورالعمل های اداری، از تریبون نمازجمعه هرآنچه توانستند علیه من گفتند و به من نسبت دادند. اینچنین بود که تردیدهای من جدی تر شد. با خود گفتم که اگر چنین فجایعی رخ نداده بود می گفتند که رخ نداده است، اما حملاتی بدین صورت غیر معمول از تریبون های کوچک و بزرگ نماز جمعه و فحاشی هایی چنین نامعمول از سوی برخی مطبوعات نشان از آن دارد که آتشی به خرمن عده ای افتاده است. خود را مکلف دیدم که بایستم و از میدان به در نشوم.
نامه ای که به رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام نوشته بودم برای بررسی در اختیار رئیس قوه قضاییه وقت قرار گرفت و آیت الله شاهرودی نیز دستور پیگیری ماجرا را به دادستان کل کشور،آقای دری نجف آبادی، داد. آقای دری تماسی با من گرفت و مقرر شد تا نماینده ای را نزد من بفرستد. آن نماینده آمد و من از باب نمونه، فردی را که مدعی بود علاوه بر شکنجه مورد تجاوز نیز قرار گرفته است، به ایشان معرفی کردم. نماینده اقای دری نیز تاکید کرد که کسی از ماجرا باخبر نشود تا خللی در روند رسیدگی پدیدار نگردد و حتی در خواست کرد که بازجویی خارج از محل دفتر من و در مکانی دیگر صورت پذیرد که کاملا محفوظ بماند. تا اینجای کار برخوردها معقول بود. تا اینکه پای دادستان اکنون معزول تهران به ماجرا گشوده شد. او تماسی با من گرفت و گفت که نماینده ای را برای بررسی ماجرا به ملاقاتم می فرستد. آن فرد آمد و از من شاهد و نمونه خواست. صحیح آن بود که من مطابق قراری که با نماینده آقای دری گذاشته بودم، می گفتم که به دستور آقای شاهرودی، اکنون آقای دری و نماینده ایشان درحال پیگیری ماجرا هستند و از من خواسته اند که اطلاعات خود را با فرد دیگری درمیان نگذارم. اما از انجا که درکار خود مشکلی نمی دیدم و بنا را بر احقاق حق و تعامل با مسئولان می دیدم، به نماینده دادستان معزول تهران این فرصت را دادم که در اتاقی در دفتر کارم با همان شاهدی که نماینده آقای دری نیز پای سخنش نشسته بود ملاقات کنند و شرح شکوه و شکایت او را بشنوند. گفتم که اگر می خواهید مکان دیگری را برای ملاقات با آن شاهد معین کنید که نماینده دادستان تهران اما برخلاف نماینده آقای دری گفت انجام ملاقات در دفتر خود من را مناسبتر تشخیص داد.
بر خلاف ملاقات اول که به خوبی انجام شد این ملاقات اما صورتی دیگر به خود گرفت. آنچنانکه در اثنای جلسه آن پسر بیرون آمد و گفت که اینها به دنبال چیز دیگری هستند و دعوی پیگیری قضایی ندارند، بلکه در اندیشه برخورد سیاسی و پاک کردن صورت مساله اند. گفت که نماینده دادستان تهران می خواهد که همراه او به پزشکی قانونی بروم. او را مجاب کردم که همراه آنها برود. در راه اما آنها به بازجویی سیاسی خود ادامه داده و به او گفته بودند که تو باید به خاطر خدا و به خاطر خانواده و آبرویت سکوت می کردی و نباید آلت دست سیاستبازان می شدی و بسیاری سخنان دیگر از این دست که اکنون مجال شرح آن نیست.
آن روز گذشت و فردای آن، همان پسر، وحشت زده نزد من آمد و گفت که رفته اند و در محله از خانه و همسایه درباره او تحقیق کرده اند. گفتم وحشت نکن، هدف آنها کشف حقیقت است. پسر اما باری دیگر به من مراجعه کرد و گفت که آنها ماجرا را به پدر او گفته اند و آبرویش رفته است و پدر او مدام گریه می کند. از پسر خواستم که پدرش را نزد من آورد تا با او سخن بگویم و آرامش کنم. آن پسر اما رفت و دیگر خبری از او نشد. پس از مدتی سه شنبه گذشته پدر به سراغ من آمد درحالیکه نگران فرزندش نیز بود. مردی بیش از هفتاد ساله و محترم را دیدم که اندوه از چهره و سخنش می بارید. می گفت ما مسلمان و مذهبی هستيم و چرا با ما چنین کردند؟ عکس هایی را از جیب خود درآورد و نشانم داد تا از سابقه شان گفته باشد. تصویرهایی از زمان جنگ که پسر مجروحش را خوابیده بر تخت بیمارستان نشان می داد، درحالیکه رهبری فعلی - رئیس جمهور وقت- در عیادت از مجروحین بر سر تخت او ایستاده و درحال بوسیدن فرزند مجروح اوست و فرزندش نیز دست خود را بر گردن ایشان انداخته است. می گفت که سابقه ما آن بوده است و امروز ما نیز چنین است. شکوه و شکایت داشت که آبروی ما را در محله برده اند و از کسبه محله نیز درباره ما پرسیده اند. می گفت که من در خانه مان وحشت دارم. او را در ماشینی سوار کرده و درباره پسرش سوال پیچش کرده اند و او هم توضیح داده بود که فرزندش دانشجو و صادق و راستگو است. با این حال به این نیز بسنده نشده بود. می گفت که بعد از این به خانه آمدم و ساعتی بعد زنگ خانه به صدا درآمد. پایین آمدم و در را باز کردم اما کسی نبود، بالا که آمدم دوباره زنگ خانه به صدا درآمد و دوباره در را باز کردم و کسی را ندیدم. این اتفاق برای بار سوم هم افتاده بود و این بار که او در را گشوده بود با موتورسواری روبرو شده بود که در مقابل خانه آنها قرار گرفته و فردی نیز با چهره مهیب بر ترک آن درحال عکس برداری از خانه آنها و داد و فریاد و بدگویی علیه شان در محله بود. پدر می گفت که با این اتفاقات ما در این خانه دیگر امنیت و آرامش نداریم.
گویا اینها ماموران تحقیق بودند که برای کشف حقیقت و دستیاری قضاوت آمده بودند. واین نتیجه و دستاورد ما بود از اولین سندی که در اختیار دستگاه قضایی قرار دادیم. دستگاه قضایی در نظام اسلامی که خود را با رویه حضرت امیر مقایسه می کند، برای تحقیق قضایی به هدف تهدید، موتورسوار مسلح سراغ شاکیان فرستاده بود. شرم است از بردن نام حضرت امیری که برای کندن خلخال از پای یک زن یهودی به خود می پیچید و اسوه عدالت بود و باری نیز که در دادگاه به شکایت یک یهودی حاضر شد و قاضی نام ایشان را به کنیه برد، به اعتراض گفت که در پیشگاه قضاوت، من و این یهودی با هم برابریم.
و من امروز شرح این ماجراها را می گویم تا مردم بدانند و چنین اتفاقاتی را با رفتار علوی قیاس نگیرند. می گویم، تا در تاریخ بماند که چگونه عده ای در این مملکت چادر حیا را دریدند و غیرت دین و کشور را جریحه دار کردند و آیندگان نگویند که این ظلم ها بر فرزندان این آب و خاک رفت اما صدایی برنخواست و کسی فریاد خود را به اعتراض حیایی که دریده شده بود بلند نکرد.
بدین ترتیب حوادثی که از سر یکی از شهود ما گذشت درسی شد تا بقیه شهود را دست و پا بسته در اختیار دادستان معزول تهران قرار ندهیم. دادستان کل کشور آقای دری نیز از سمت خود برکنار شده و بنابراین تمام درها بسته شده بود. این درحالی بود که فحاشی ها علیه مهدی کروبی از تریبون های رسمی و توسط مطبوعاتی که از پول بیت المال ارتزاق می کردند نیز هر روز فزونی می گرفت. اینچنین بود که نامه ای به ریاست جدید قوه قضائیه نوشتم و درخواست دادخواهی و رسیدگی به ماجراها را کردم. در نتیجه ی این نامه بود که کمیته ای سه نفره به دستور ریاست جدید قوه قضاییه تشکیل و مسئول پیگیری حوادث بعد از انتخابات و رسیدگی به شکایات خانواده مصدومین روحی و جسمی شد. جلسه اول تشکیل شد که جلسه خوبی هم بود. در این جلسه علاوه بر سندی که پیشتر در اختیار دادستان تهران و دادستان کل کشور قرار داده بودم، دو سند دیگر نیز ارائه کردم که اکنون بر خود می بینم شرح کامل تری از آنها را برای شما مردم گزارش دهم.
سند دوم که با مدارک کامل نیز همراه بود شرح ماجرای رفته بر خانمی بود که در تظاهرات خیابانی بازداشت شده و آنچنانکه خودش می گفت در ماشین با برآمدگی های جسمی او ور رفته بودند و وقتی که به محل مورد نظر رسیده از او خواسته بودند شلوارش را از پایش درآورد که او نپذیرفته اما آنها او را درحالی که به زمین نیز افتاده بود مجبور به درآوردن شلوارش کرده بودند. در همین اثنا مسئول بالاتری آمده و اعتراض کرده بود که اینجا چه خبر است و ماموران گفته بودند که او از بی حیایی لباسش را درآورده و خود را بر زمین انداخته است تا آبروی ما را ببرد؛ حال آنکه آن زن نیز فریاد می زده و داد و بیداد می کرده است که آنها به زور با او چنین کرده اند. والله اعلم!
سند سوم نیز مربوط به جوانی بود که عضو یکی از گروههای سیاسی قانونی هم بود و مادرش با من تماس گرفته و او را نزد من فرستاده بود.او خودش مدارک پزشکی قانونی و همچنین یک سی دی به همراه داشت که نشانگر ضرب و شتم شدیدش بود. این فرد مدعی نبود که مورد تجاوز قرار گرفته است اما عکس ها نشانگر التهاب و قرمزی مقعد او نیز بود.می گفت که در زیر شکنجه و کتک بیهوش بوده و نمی داند که با او چه کرده اند و اگر مورد تجاوز قرار گرفته نیز نفهمیده است. پزشکی قانونی نیز در این خصوص با تایید التهاب مقعدی، بررسی بیشتر را نیازمند نامه جدید و حکم قضایی دانسته بود. او پنج روز در بازداشت به سربرده بود اما در این چند روز آنچنان به صورت پی در پی مورد ضرب و شتم سنگین قرار گرفته بود که ماموران تصور کرده بودند او مردنی است و بنابراین گفته بودند که می خواهیم تو را به اوین منتقل کنیم اما در نهایت چشم و دست بسته در بیابان رهایش کرده بودند. یاللعجب!

اینها سه سند کتبی بود که در جلسه اول ارائه کردم و درباره دو سند دیگر نیز به صورت شفاهی صحبت کردیم و گفتم که این دو مورد نیز مطرح است اما سندی کتبی در خصوص آنها وجود ندارد. یکی از آنها ترانه موسوی واقعی بود که گفتم خانواده اش به ما راه نمی دهند و بهتر است که شما خود با هدف تحقیق، ماجرا را دادخواهی و پیگیری کنید. شاهد صحت ماجرا هم تلاش مذبوحانه ای بود که عده ای برای ساختن ترانه موسوی قلابی انجام داده بودند. کمیته اگر کارش تحقیق بود باید به سراغ محفل نشینانی می رفت که آن فیلم کذایی را برای پخش در رسانه ملی ساخته بودند؛ همانهایی که به خانواده ترانه موسوی قلابی گفته بودند "شما کاری با ترانه واقعی نداشته باشید، آن را خودمان حل می کنیم". گویی مهدی کروبی همه جرمش این بود که اسرار ماجرای «ترانه» را هویدا کرده و از سناریویی مشابه با سناریوی قتل های زنجیره ای پرده برداشته بود. زبان سرخ او سر سبز روزنامه اعتماد ملی را نیز بر باد داد که به محض افشای این ماجرا روزنامه نیز تعطیل شد. ماجرای ترانه واقعی را آنچنانکه شنیده بودم به صورت شفاهی برای کمیته بازگو کردم. ترانه موسوی به همراه یک دختر و چند پسر دیگر در مقابل مسجد قبا در روز مراسم سالگرد آیت الله بهشتی بازداشت شده بودند. دخترها پس از بازداشت شماره تلفن خانه شان را ردوبدل می کنند تا هریک که آزاد شد خانواده دیگری را از بی خبری بیرون آورد. آنها در همان روزهای بازداشت و درمیانه ضرب و شتم ها و به هنگام انتقال از یک مکان به مکانی دیگر متوجه غیبت ترانه موسوی می شوند. بدین ترتیب آن دختر دیگر وقتی که آزاد می شود با خانواده ترانه و همچنین با کمیته پیگیری تماس گرفته و گفته است که ترانه با ما بوده و مفقود شده است. مادر ترانه اما که گویا بسیار می ترسید گفته بود که دیگر با او تماس نگیرند. این دختر در کمیته پیگیری اینجانب و آقای موسوی نیز حاضر شده و تمام توضیحات لازم را در خصوص ترانه واقعی داده بود. از هیات سه نفره خواستم که حقیقت یابی در خصوص این سند شفاهی را نیز انجام دهند و از آنجا که هویت سناریونویسان درباره ترانه قلابی روشن بود، راههای حقیقت یابی نیز در دسترس و آسان به نظر می رسید. من بر این تصور بودم که در دستگاه قضایی علوی، از ما اشارتی کافی است تا آنها به سر بدوند. والله اعلم!
سند شفاهی دومی که در همان جلسه اول ارائه کردم مربوط به خانمی بود به نام سعیده پورآقایی. گفتم که درباره فردی به این نام هم به من خبرهایی داده اند و می گویند فرزند جانباز است که البته چون خود در خصوص آن خبر نداشتم و خانواده او را ندیده بودم درخصوص او محکم صحبت نکردم و خیلی سطحی از کنار آن گذشتم و در همین حد اشاره کردم که به هرحال برای او در تهران مجلس ختمی هم برگزار شده است. این سست ترین موردی بود که در جلسه اول ما با کمیته سه نفره بدان اشاره شد و خیلی سریع نیز از آن گذشتیم.
دو روز بعد از این جلسه اما در ادامه پیگیری هایم در خصوص این مورد خاص که اطلاع شخصی ام در موردش کمتر بود ملاقاتی داشتم با خانمی که خواهر ناتنی خانم پورآقایی بود. او گفت که پدرشان جانباز نبوده و شش سال پیش فوت کرده است. او از من آدرس محل سکونت مادر سعیده را می خواست که زن پدرش بود و می گفت رابطه شان با آنها قطع است و او از محل سکونت آنها خبری ندارد. من نیز از آنجا که آدرسی از خانواده سعیده نداشتم از آقای مقیسه در ستاد آقای موسوی که این گزارش را به ما داده بود آدرس خانواده آنها را طلب کردم که ایشان ندادند از آن رو که روند تحقیقاتشان خراب نشود و آن خانواده نترسند. تلفنی نتوانستم از آقای مقیسه آدرس محل سکونت را بگیرم و درنهایت او را قاتع کردم که شنبه هفته گذشته درجلسه ای با حضور خواهر ناتنی سعیده شرکت کند. بدین ترتیب آقای مقیسه و خواهر سعیده را روبروی هم نشاندم و به سعیده گفتم که انشاءالله خواهرت کشته نشده است که او گفت این عکس منتشر شده متعلق به خواهر اوست و او قطعا کشته شده است. از آقای مقیسه خواستم که آدرس محل سکونت خانواده سعیده را به خواهر ناتنی او بدهد که اگر چنین نکند ابهامی برای خواهر او ایجاد خواهد شد. آقای مقیسه اما در اینجا به من گفت که ماجرای مرگ سعیده و آنچه تاکنون روایت شده بود کمی شک برانگیز است چراکه ما فهمیده ایم پدر او جانباز نبوده و شش سال پیش فوت کرده و سعیده چندبار نیز سابقه فرار از خانه داشته است. من گفتم که شما کاری با این نکات نداشته باشید و برای رفع ابهام آدرس را به خواهر ناتنی سعیده بدهید که در نهایت نیز اقای مقیسه آدرس را به ایشان دادند.
این ماجرا گذشت و روز دوشنبه هفته پیش بود که آقای محسنی اژه ای در تماسی از من خواست که در جلسه ساعت دوبعدازظهر کمیته حاضر شوم و بدین ترتیب جلسه دوم کمیته نیز برگزار شد. اعضای کمیته در ابتدای جلسه با اشاره به اینکه می خواهند به بررسی هایشان ادامه دهند بدون آنکه درباره سندهای کتبی ارائه شده و ترانه موسوی هیچ بحثی انجام دهند یکباره از من پرسیدند که آیا گزارش و سخن جدیدی درباره سعیده پورآقایی دارم یا نه؟ که من شرح ماجرای دیدار خود با خواهر او را بازگو کردم و گفتم که نه تنها برخلاف آنچه گفته بودند پدر سعیده جانباز نبوده که شش سال پیش فوت نموده و سعیده چند بار از خانه فرار نیز کرده است و اینکه می گویند در هنگام الله اکبر گفتن به او تیراندازی شده هم صحت ندارد. و نقل کردم که این نکات را آقای مقیسه نیز به من گفته اند و شرح دیدار خود با خواهر ناتنی سعیده و سخنان آقای مقیسه را هم بازگو کردم. جالب اما آنجا بود که در این جلسه به جز این موضوع که از ابتدا نیز من به عنوان سند شفاهی و نه چندان محکم به آن اشاره کرده بودم، صحبتی درباره آن سه سند کتبی نشد و درباره ترانه هم صرفا بحث کوتاهی درگرفت.
در ادامه این جلسه البته بحثی طلبگی هم در گرفت درباره سخنانی که آقای رئیسی در میانه جلسه اول و دوم با خبرنگاران درمیان گذاشته و گفته بود:«اظهارات کروبی باید بررسی شود.» البته آقای خلفی متفاوت از آقای رئیسی از «بررسی اظهارات و مستندات» سخن گفته بود. من بدین ترتیب در جلسه گفتم که آنچه ما با شما درمیان گذاشته بودیم صرفا اظهارات و مدعیات نبود بلکه مستندات بود و درقالب سی دی ارائه شده بود. گفتند سی دی که سند نمی شود و من نیز گفتم که مگر در حین ارتکاب تجاوز می توانسته ام فیلمبرداری کنم که اکنون فیلم آن را در اختیار شما قرار دهم، و مگر من در محل ارتکاب جرم حاضر بوده ام و نخ انداخته ام که اکنون به شما بگویم چقدر فاصله میان آنها بوده است و آیا شما توقع دارید که من آلات جرم و تجاوز را هم ضمیمه پرونده می کردم؟ گفتم که من به دنبال سند آوردن هم نیستم و اینجا محکمه من نیست و اگر هم سندی به شما ارائه کرده ام برای آن بوده است که سرنخی باشد تا بروید و پیگیری کنید و نگذارید که حقی ضایع شود و ظلم کردن، رایج گردد.
بدین ترتیب در این جلسه تنها به دادن یک سند دیگر اکتفا کردم که مربوط بود به خانمی که در خیابان بازداشت شده و همانجا در داخل ماشین ون به او و دختری دیگر تجاوز شده بود. به آنها گفتم که این خانم بسیار وحشت زده ونگران است و گفته است که اگر پدر و مادرم از ماجرا باخبر شوند و بی آبرو شوم خودکشی خواهم کرد. از حساسیت ماجرا آنها را آگاه کردم و گفتم که بر آنهاست تا مراقبت لازم صورت بگیرد و مباد درخصوص این شاهد نیز همچون سندی برخورد شود که در اختیار دادستان معزول تهران قرار دادم واسباب بی آبرویی یک فرد را در خانواده و محله ایجاد کردند. اسناد کتبی این تجاوز را هم در اختیار هیات قرار دادم و البته گفتم که مورد دیگری نیز هست که مربوط به خانم پرستاری است که بازداشت شده و عکس های او را من به دلیل حرمت با دقت نگاه نکرده ام اما همینقدر دیده ام که تمام بدن او در اثر ضرب و شتم سیاه شده بود و او نیز مدعی است که مورد تجاوز قرار گرفته است و اسناد آن را هم جهت تحقیق فردا برایتان می فرستم. و سپس تاکید کردم که ماجرای سند آوردن را در همینجا خاتمه می دهم و همین مقدار سند ارائه شده برای بررسی و روشن شدن ماجرا کفایت می کند.
درحالیکه این جلسه نیز به خوبی پایان یافت اما فردای ان روز به یکباره ورق برگشت. دفتر من و دفتر حزب اعتماد ملی پلمپ و آقایان بهشتی و الویری و داوری بازداشت شدند. هیات سه نفره نیز به جای پیگیری ماجرا گزارشی شتابزده را منتشر کرد. و اکنون که من به گزارش شتاب زده کمیته پیگیری که روز شنبه منتشر شد نگاهی می اندازم یقین پیدا میکنم که اعضای این کمیته نیز دستور داشته اند که سروته ماجرا را جمع کنند و آنها نیز چنین شتابزده ماجرا را جمع کرده اند.اما دو نکته در خصوص گزارش آنها:
در این گزارش سخنانی از زبان من روایت شده است که من نگفته ام و درمقابل، در این گزارش هیچ اشاره ای به بعضی مطالب که من از زبان برخی شاهدان گفته بودم و بسیار وقیحانه بود همچون سخناني كه فاعل در هنگام تجاوز برزبان مي آورده، نیز نشده است.
نويسندگان شتابزده اين گزارش مدعي شده اند كه اينجانب هيچ مدرك و سندي مبني بر تجاوز وانجام اعمال خلاف عرف در بازداشتگاهها تا پيش از نوشتن نامه ام به رئيس مجمع تشخيص دردست نداشته ام. ياللعجب كه آقايان از زبان ما سخن مي گويند و براي خود مي برند و مي دوزند. مهدي كروبي آنگاهي نامه به رئيس مجمع تشخيص نوشت كه بسياري چهره هاي موجه به او مراجعه كرده و برخي بازداشت شدگان نيز به او پناه آورده و از آنچه بر آنها و ديگران گذشته بود خون گريستند. اگرچه اين چهره ها شجاعت بسيار به خرج دادند كه در سيلاب تهديدها و فحاشي ها و در ميانه ارعاب هاي گسترده حاضر شدند نزد فرد بي پناهي همچون مهدي كروبي بيايند و من همينجا شجاعت آنها را مي ستايم.
در حالی که در اين گزارش به اولین سند کتبی ارائه شده صرفا به اندازه پانزده سطر روزنامه ای و به دومین سند کتبی در حد هفت سطر روزنامه ای و به سومین نیز در حد پنج خط اشاره شده و کوچکترین اشاره ای نیز نشده است به چهارمین سند کتبی که در جلسه دوم ارائه گشت و درحالیکه درباره اولین سند شفاهی یعنی ترانه موسوی نیز فقط چهار خط روزنامه ای در این گزارش آمده است، بیش از دویست سطر روزنامه ای این گزارش که بخش اعظم آن را تشکیل می دهد مربوط به دومین سند شفاهی ما یعنی سعیده پورآقایی است که از قضا خود تشکیک کامل را بر آن وارد کرده بودیم. حال اگر بگوییم که این جنازه را کدام مقام دولت جمهوری اسلامی در اختیار خانواده آنها گذاشته است و اجازه دیدن جنازه را حتی به نماینده ستاد آقای موسوی نیز نداده بودند آیا ساختگی بودن کل ماجرا جهت انحراف پیگیری ها را به اذهان متبادر نمی شود؟ این ظن آنگاهی تقویت می شود که می بینیم همین ماجرای مشکوک، ملاک نوشتن کلیت گزارش شتابزده هیات سه نفره نیز قرار گرفته است.
البته باید در همینجا اشاره کنم که چه خوشحالم این کمیته به سراغ سند کتبی چهارم که در اختیار آنها قرار داده بودم نرفتند و حقیقت یابی خود را به همین مقدار محدود کردند و حداقل زندگی یک فرد دیگر و آبروی او را به بازی نگرفتند. جای شکرش باقی است و خدا را شاکرم.
کمیته سه نفره در پایان گزارش شتاب زده خود خطاب به ریاست قوه قضائیه خواستار برخود عادلانه و قاطع با اینجانب شده است. و بدین ترتیب نتیجه حق جویی قوه قضائیه چوبی شد که بر سر مهدی کروبی فرود آمد. من اما بسیار خوشحالم و از این فرصت استقبال می کنم و آن را هدیتی الهی می دانم؛ باشد که امکانی پیش آید تا بتوانم به صورت مبسوط پرده از جزئیات این اسناد و اسناد دیگری که موجود است بردارم و بازگو کنم آنچه را که تا امروز نگفته ام و صدایی باشم برای حق خواهی. خرسندم اگر فرصتی دیگر به وجود آید تا من دامن جمهوری اسلامی را از این فجایع و بسیاری حوادث دیگر که بعد از رحلت امام پیش آمد و بر این مملکت گذشت پاک کنم.
مهدی کروبی امروز می داند و به یقین فهمیده است که انگشت بر جای خوبی گذاشته است. آنچنانکه از این هیاهوها و شتابزدگی ها برمی آید مشخص است که قبای آقایان لای در مانده است. توصیه حضرت امیر بود به مالک اشتر که به گونه ای حکومت کن که یک مظلوم حق خود را بدون لکنت زبان از ظالم بگیرد. ما کجا و توصیه های حضرت امیر کجا؟ فرزند مرحوم مطهری می گوید که خانمی به خانه ملت آمده و نزد او شکایت آورده که بر پسر او در بازداشتگاه چه گذشته است و بعد از آن، چنان با آن خانواده برخورد کرده اند که آن زن، خود تماس مجدد گرفته و گفته است که ما هیچ شکایتی نداشته ایم و به قول ما لرها "خر ما از کرگی دم نداشت". این همان گرفتن حق بدون لکنت زبان است که توصیه حضرت امیر به مالک بود! مشخص است که تدبیر امور چه سمت و سویی به خود گرفته است. هیاهوها و هتاکی های آغشته به تهدید در هفته های گذشته تا آنجا فزونی گرفت که خانواده هایی نیز نزد من آمدند و خواستند که پیگیری ها را ادامه ندهیم و از عاقبت خود می ترسیدند و می گفتند که تو نه فقط برای خود که برای ما نیز دردسر ایجاد خواهی کرد. البته وقتی دختر یک زندانی را بازداشت می کنند و سپس این دختر عفیفه را شبانه، چشم بسته در بیابان رها می کنند تا آنجا که صدای یک روزنامه مستقل اصولگرا هم در می آید و می نویسد که این دختر را با چادر پاره در بهشت زهرا رها کرده اند، باید فهمید که تدبیر ملک و عدل در این مملکت به دست چه کسانی افتاده است و باید حق داد به آنهایی که نگران آینده خود هستند.
وقاحت اما به آنجا رسیده است که به جای مجرمان و مباشران و مسبان این مظالم، مهدی کروبی را می خواهند محاکمه کنند. غافل از آنکه محکمه واقعی در میان مردم است و باید به میان مردم رفت و دید که آنها چه کسی را محکوم می کنند و چه کسی را صدای حق خواهی خود می دانند. خدایا به تو پناه می برم از این فجایعی که جمعی مسبب آن بوده اند و نه تنها مایه ننگ جمهوری اسلامی که مایه ننگ ایران شده است و از این آبرویی که از عدالت و قضای اسلامی رفته است.
هیات سه نفره کار خود را پایان داد و خواستار برخورد قضایی با اینجانب شد و من اما قضاوت درباب خود را به داوری مردم و محکمه الهی وامی گذارم و نامه نگاري هاي خود در اين خصوص را در همينجا پايان مي دهم. اگرچه این توصیه را نیز با ریاست محترم قوه قضائیه باید درمیان بگذارم که مبادا در مسیر قاضی القضاتی، تحت تاثیر اراده های تحمیلی و بیرونی قرار بگیرند و از مسیر عدالت خارج شوند. چه آنکه ایشان در قیاس با دو رئیس پیشین این قوه از امتیازی ویژه برخوردارند و آن فرزندی آیت الله العظمی میرزا هاشم آملی و دامادی آیت الله العظمی وحید خراسانی است. امیدوارم که کارنامه قضایی آیت الله لاریجانی به گونه ای نباشد که در پایان دوران ریاست ایشان بر قوه قضا لطمه ای به ساحت مرجعیت وارد شود.


والله اعلم بالذات الامور
مهدی کروبی
23/6/1388

منبع: سایت تغییر

محمد نوری‌زاد در نامه‏ای سرگشاده به رهبر نظام: از مردم عذرخواهی کنید

متن نامه ی سرگشاده ی محمد نوری‌زاد به رهبر نظام:

به نام خالق زیبایی‏ها

محضر رهبر گرامی جمهوری اسلامی ایران حضرت آیت‏الله خامنه‏ای

من همیشه، چه در نوشته هایم و چه در گفتگوی حضوری، شما را با واژگانی چون: آقا جان، مولای من، خامنه ای ما، مخاطب قرار داده ام. اما در این رقعه، مصرم که حضرتعالی را "پدر" خطاب کنم. علتش را نمی دانم. شاید بخاطر این که با این واژه، الفت عاطفی فراوانتری برقرار می کنم. اگرچه واژگان پیشین، بلحاظ معرفتی کاربرد ویژه ای طلب می کنند. من در نوشته هایم به یاد ندارم مقام معظم رهبری، یا مقام عظمای ولایت، آورده باشم. در این دو واژه اخیر، رسمیت و تشخصی می بینم که شما را بسیار دورتر از مردم می نشاند. و حال آنکه ما دوست داریم شما را در کنار خود ببینیم.
پدرگرامی،
من شاید بیش از هر نویسنده و فیلمسازی، در سالهای رهبری شما، در جانبداری از شما مطلب نوشته ام و فیلم های مستند ساخته ام. و آنچنان غلیظ و ناگشودنی با شما و جایگاه شما گره خورده بودم که احساس می کردم: یاوری امام زمان، نسبت موکد و انفکاک ناپذیری با یاوری شخص شما دارد. احساس می کردم شما تمثیل و نماینده ای از همه غربت های تشیع محضید. احساس و باورم به این بود که شما، تنها فرصت تشیع برای به تجلی درآوردن معارف خفیه شیعه هستید. معارفی که می بایست یک به یک به صحنه آورده می شدند و امکان جولان می یافتند.
من و دوستان همفکر من، همه آرزوها و آرمانهای متعالی شیعه را در برافراختن و هویت بخشی انسان زخم خورده و تکیده از اندیشه ها و رویه های ناسالم بشری، و این همه را در کلام شما و سیره شما و مواضع شما می جستیم. وقتی به آمریکا نهیب می زدید و او را از عواقب جهانخواری اش برحذر می داشتید، ما غرق شعف می شدیم. چرا که سالهای سال، در دوران ستمشاهی، حسرت یک مرگ برآمریکا به دلمان مانده بود.
وقتی از فقر و فساد و تبعیض می فرمودید، در پوست نمی گنجیدیم. چرا که بخود نوید می دادیم از پی این خروش های فهیمانه، حتما افق های مبارکی درجهت زدودن این رذیله های اجتماعی در پیش خواهد بود. وقتی فراتر از چارچوب های دیپلماسی، بر سر طراحان دادگاه میکونوس فریاد برآوردید و بساط خدعه و نیرنگشان را بر سر خودشان آوار کردید، ما به همدیگر تبریک می گفتیم.
بعد از واقعه هولناک یازده سپتامبر، آنجا که برجستگان سیاسی ما - آنان که درادعای برتر بینی شان تردیدی تحمل نمی کردند - با شنیدن عربده های خشمناک بوش به حاشیه های سکوت و ترس پناه بردند، شما یک تنه سر برآوردید و آوار دیگری از شهامت و حق طلبی را برسر هیات حاکمه آمریکا فرو ریختید، ما قامت راست کردیم و به خود بالیدیم.
وقتی به زندگی شخصی شما نگاه می کردیم که چگونه فرزندان خود را از ورود به کارهای اقتصادی و مسئولیت های درشت و ریز نهی فرموده اید و همگان خود را از اشرافیت متداول مسئولین کنار زده اید و به بهره مندی از یک زندگی بسیار ساده بسنده کرده اید، سرافرازی می کردیم و به خدای خوب خود سپاس می گفتیم.
با هر ادله و احتجاج شما، برج بلند "چرا" های ما فرو می ریخت. طوری که تحقیق و مجادله را شایسته تداوم سخن شما نمی دیدیم. از این که گذشته و سابقه سالم و پاک و آکنده از رنج و مقاومت داشته اید، و در سالهای پس از انقلاب نیز در کنار سایر مردم ایران عزیز، به مقابله با دشمن شتافتید و عرصه دفاع مقدس را با حضور و همراهی خود سامان دادید، شما را بی واسطه از جنس خود می دیدیم و با شما و سخن و سیره شما همذات پنداری می کردیم.
بعد از امام عزیز، آنگاه که ستون محکم عاطفی و احساسی و بینشی ما لرزید، به زیر سایه شما خزیدیم و کاستی های فردی و اجتماعی خود را به یمن روزهایی که شما نوید بهبود می دادید، در خیال، ترمیم می کردیم.
هرچه بر حجم کاستی ها و بدکاری ها و تلخ گویی ها و عقب ماندگی های کشورمان افزوده می شد، به یک سخن و نهیب شما، همه را بحساب دشمن بدکردار می گذاردیم. دشمنی که در سخن شما، در همین نزدیکی ها بود و جزبه نابودی ما راضی نمی شد و لحظه ای درنگ را نیز در حذف ما جایز نمی دانست. که در جای خود، تشخیص درستی نیز بود. رفتار هزار فتنه آمریکایی ها و تجربه های خود انقلاب، بر همین تیزبینی تاکید می ورزید.
با اشاره و تایید و نصب جنابعالی، شیفتگان و سربازان و اطرافیان و ماموران شما برمنصب های فراوان کشور قرار گرفتند تا این کشتی طوفان زده را به ساحل امن و آسایش و رشد برسانند. از شورای نگهبان تا قوه قضاییه. از فرماندهان سپاه تا فرماندهان ارتش. از امامان جمعه تا مجمع تشخیص مصلحت. از شورای انقلاب فرهنگی تا صداو سیما. هیچ منصب کلیدی ای نبود که منتصبین شما در آن حضور نداشته باشند. حتی نمایندگان مجلس خبرگان که به صورت ظاهر از جانب مردم انتخاب می شوند، پیشاپیش از فیلتر شورای نگهبان شما گذر می کردند.
این همه حضور حضرتعالی در مواقف چند و چون نظام، ما را به درک و لمس یک مدینه فاضله این زمانی بشارت می داد. مرتب خود را به پایکوبی و تناول لذت حضور درآن مدینه قشنگ امید می دادیم. اگر امسال رونقی در نمی یافتیم، به سال دیگر چنگ می بردیم.
ما با شما آنچنان آمیخته بودیم که خود را نمی دیدیم. به خود می نگریستیم که غبار آلود از جنگ و کار و زحمت آمده بودیم. به شما می نگریستیم که مرتب برتایید و تقدیر از مسئولین اصرار می ورزید. به زیرک هایی می نگریستیم که در زیر چتر امن نظام فارغ از درد و داغ مردم به تکمیل سفره سیری ناپذیر خویش همت می کردند. و می دیدیم هیچ روزنامه ای و هیچ برنامه تلویزیونی و هیچ خبری و هیچ محکمه ای، از نابکاری آنانی که به اسم مسئول، کیسه بهره مندی خود و اقوامشان را پرکرده بودند و رسوا نیز شده بودند، اجازه نشت یک "چرا" نمی یافت.
در طول سالیان دراز، ما هرگز لذت یک روزنامه مستقل و صدا و سیمای مردمی را که بی واهمه دربرابر کاستی ها و زد و بندها و مراودات پشت پرده افشاگری کند و سلامت جامعه را با این رویه درست تضمین کند نچشیدیم. به شوق بساط علوی و مهدوی، و افق های روشنی که شما نشانمان می دادید، و بخاطر دشمنی که صدای زنگ خطرش از داخل و خارج قطع نمی شد، از مطالبات امروزمان می گذشتیم و به فردا موکولش می کردیم.
و شما، پدرگرامی، مرتب بر شعله های درون ما آب می افشاندید و التهاب و گداختگی ما را فرو می نشاندید. که : مبادا دشمن شاد شوید. مباد آب به آسیاب دشمن بریزید. مبادا زبان و قلمتان به تضعیف نظام منجر شود. مبادا همانی را بگویید و بنویسید که دشمنان می خواهند. دشمن شناس باشید. موجبات اغتشاش فکری مردم را فراهم نکنید. مشکلات داخلی ما یک امر خانوادگی است، به همسایگان مربوط نیست. مبادا بار دیگر پای اجنبی به میان آید.
با مدیریت و خواست شما، روحانیان بر تمامی مقدرات محوری ما حاکم شدند. از نهادها و نمایندگی های ولی فقیه، تا ادارات عقیدتی و سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و نظامی و فرهنگی. چه در داخل و چه در خارج. و ما تا می آمدیم به این همه حضور و سرک کشیدن روحانیان در زیر و بالای کشور بیاندیشیم، خود را سراسیمه با خواست شما مجاب می کردیم. که یعنی : لابد این درایتی است ازجانب شما و ما از تبعات آن غافلیم.
به عنوان نمونه، در وزارت جهاد کشاورزی، نماینده ولی فقیه حضورداشته و دارد و صاحب نفوذ است. جایی که تناسبی با حضور یک روحانی ندارد و این حضور کم تناسب، مقدرات خاصی را بر بدنه این وزارتخانه بار می کند. این روحانیان، درکل، و در طول این سالیان هدر شده، به دلیل نداشتن سواد و آگاهی درباره بدنه ای که درآن حضورداشته اند و گاه بر سر آن نیز ایستاده اند، مخاطرات فراوانی را بر ساحت های متعدد کشور تحمیل کرده اند. هم به جهت دخالت های گاه و بی گاهشان، و هم بخاطر تحمیل آدمهای همجوارشان.
این روحانیان، ظاهرا حضورداشته اند تا چشم شما باشند در بدنه کشور. اما نه که هر کدام مختصاتی و علائقی خاص بخود داشته و دارند، به ردیابی همان تعلقات مشغولند و مرتب از نام و وجهه و نفوذ شما بهره برده اند و سنگی از پیش پای نظام نیز برنداشته اند.
به عنوان مثالی دیگر: ما دکتر علی شریعتی و تفکرات او را می ستودیم، اما نظام، او را بخاطر این که روحانی نبود و فراتر از چارچوب های حوزه می اندیشید، کنار گذارد تا مبادا در برابر روحانی، یک غیر روحانی سر برآورد و در حوزه دین، ابراز وجود کند و سخنانش پراکنده شود و مردم را از اطراف روحانیان و منابرشان متفرق کند. شریعتی، برای برپایی این نظام سوخت، اما این نظام او را بخاطر روحانی نبودنش و تفکرات تازه اش سوزاند و حق او را در نهضتی که بوجود آورده بود ادا نکرد. این روزها، می بینیم برای فلان روحانی دور تاریخ و گاه جا مانده در تاریخ مراسم یاد بود بپا می کنند اما سالگرد وفات و شهادت شریعتی باید با ترس و لرز برگزار شود.
تبعات این حضور همه جانبه شما و روحانیان برمقدرات محوری کشور، و دوختن همه مخاطرات به هیمنه نظام، این شد که از هر سخن مخالف بهراسیم و از هر نوشته و اشاره مخالف بلرزیم. که نکند خوابی برای واژگونی نظام دیده باشند. که نکند چشم دیدن ما را نداشته باشند.
بر صداو سیما و مطبوعات سخت گرفتیم و هیچ لحنی و نقدی را به کیان کشور تحمل نکردیم. در یک وعده، دهها نشریه را به جرم نقد خودمان بستیم و آدمهای منتقد را به محفظه زندان درانداختیم. از این می ترسیدیم که نقد از ما، به کاسته شدن محبوبیت نظام و کیان آن منجر شود. و ما به این محبوبیت همیشگی نیاز داشتیم.
وما، عزیز گرامی، درتمامی این سالها، از شما و حضور همه جانبه شما در ترسیم مقدرات کشور، حمایت کردیم و نوشتیم و نوشتیم و سخن گفتیم و مخاطبین خود را به همراهی با شما و نظام فراخواندیم. و گاه دراین فراخوانی بزرگ، عبوس نیز شدیم و اهل خود را به رنج انداختیم و دوستان خود را از دست دادیم و حلقه نظام را تنگ تر و تنگ تر دیدیم.
یک سئوال. ما برای چه دراطراف شما گرد آمده بودیم؟ که نفعی و سفره ای نصیبمان شود؟ آن هم با شهدایی که داده بودیم و دوستانی که جلوی چشم ما پرپر زده بودند؟ که اگر این گونه بود، ما کاسبکاران خفیفی بودیم که. ما برای این در پشت سر شما صف بسته بودیم که از جانب شما، نسیم علوی بر ما وزیده بود و دوست داشتیم مردمان ما و جهان از این فرصت تاریخی بهره مند شوند.
به همه می گفتیم صبر کنید تا عدالت علوی را در محاکم قضایی کشور نشانتان بدهیم. تا خوب اندیشیدن و خوب بودن را، و جهانی شدن و جهانی بودن را نشانتان دهیم. هر معترضی را به روزهای عنقریبی از خوبی ها وعده می دادیم و هر منتقد را به دیدن چیزی دلنشین درآینده متقاعد می کردیم. اما زمان که می گذشت، دیدیم از آن مدینه فاضله که خبری نیست، از ابتدائیات یک رشد متداول نیز جا مانده ایم.
دیگران، کشورهای همجوار ما، فارغ از چند و چونی که ما گرفتارش بودیم، با شتاب به راه خود رفتند و بجایی رسیدند که ما امروز به التماس از آنان تخصص و تکنولوژی و برنامه و مدیریت خرید می کنیم. و ما، با همان تار و پودی که برخود تنیده بودیم، جا ماندیم. چرا؟ چون از سنت های الهی دور افتادیم.
گفتم: از سنت های الهی دور افتادیم و به روزی درافتادیم که امروز برفرصت های هدر رفته خویش افسوس می خوریم. ببخشید از این که وارد حوزه ای شدم که در تخصص شماست. بله، سنت های الهی! چیزی که شما خود مرتب به آن تاکید داشته اید. مرتب.
شما در هر سخنرانی، همه را به یکی از این سنت ها فرا خوانده اید. عمده سخنان شما در این سالها، یا نقد بوده یا ارشاد. که البته این رویه درستی نیز هست. اما یک غفلت در این میان خود می نمایاند. پوزش مرا بپذیرید که ناگزیرم از اینجای سخن، به محاکاتی بپردازم که مستقیم به خود شما مربوط است. و این مستقیم گویی، نه که تمرین ما در این سالها نبوده، چه بسا برای حضرت شما و همطریقان دیرین من بسی نامتحمل باشد و برمن سخت بگیرند که: تو کی هستی که برای ولی فقیه ما تعیین تکلیف می کنی و اساسا چرا می پرسی: چرا؟
عزیز ما، در همه این سالها، من ندیدم یا نشنیدم که شما، در مقام شخص اول این کشور پرمخاطره و پرآوازه، یک بار، حتی یک بار، مسئولیت یک خطا و خبط و عقب ماندگی و درجا زدن را شخصا بپذیرید. امید دارم بسیار بوده باشد اما من که یکی از آحاد این مردمم، شخصا ندیده یا نشنیده ام.
همیشه درمقام نقد، جانب مردم را گرفته اید و حتی به مسئولین پرخاش کرده اید، اما نبوده که به مردم بفرمایید: ای مردم، تا اینجای عقب ماندگی های کشور متعلق به دیگران است و این مختصر متعلق به خطاهای انسانی من رهبر است. همیشه خود را برکنار از آسیب ها دیده اید و همراه و همصدا با مردم، بر مسئولین و مجریان برافروخته اید که: چرا فقر و فساد و تبعیض؟ چرا بدکاری؟ چرا بی برنامگی؟ چرا عقب ماندگی؟ چرا بی کیاستی و بی مدیرتی و بی خردی؟
و حال آنکه شاید پسندیده این بود به همان روحانیان منصوب خودتان نیزمی نگریستید و خرابکاری و نقش احتمالی آنان را در این چراهای تمام نشدنی رصد می فرمودید. باز به عنوان نمونه، به امام جمعه بندرعباس که مثل امام جمعه تهران آقای سیداحمد خاتمی و امام جمعه مشهد آقای علم الهدی، چهره ای عبوس و زبانی تلخ دارد اشاره می کنم که به زور، بله به زور زمینی از دانشگاه علوم پزشکی را برای ساخت مصلای بندرعباس تصاحب کرد و آنگاه که رییس این دانشگاه اعتراض کرد که: این یک تصاحب است، اینجا باید دانشگاه می شد، این غیرشرعی است، از تریبون نمازجمعه پرخاش می کند: تو برو آمپولت را بزن. ما خودمان شرعی و غیر شرعی بودنش را حل می کنیم.
پدرگرامی
هرکجا از سخن من دل آزرده شدید، با یادآوری این نکته خود را مجاب کنید که گوینده این سخنان، کسی است که دوست بودنش نه بر همگان، که بر خود شما ثابت است. پس، سخن دوست را باید تاب آورد و از او نرنجید. شاید برخی از دوستان من بگویند: ای منافق بریده، اگر سخنی هم با رهبر داشته ای و داری، آن را خصوصی برای خود ایشان می فرستادی. نه این که آن را در بوق کنی و جار بزنی. که می گویم: هر آنچه من با استناد به آنها سخن می گویم، از واضحات و امور آشکار کشورمان است. من مسئله ای محرمانه را که برملا نکرده ام. درضمن، تاثیر و بردی که یک نامه آشکار دارد، هرگز یک نوشته محرمانه ندارد. و باز این که: روح این نوشته، نه از جانب یک دشمن تابلودار و منافق درکمین، که خیرخواهی کسی است که هنوز چشم به اصلاح امور دارد و همان مدینه فاضله را از جانب این نظام طالب است.
یک اشتباه دیگر نیز مرتکب شدیم. هم ما هم شما. شاید این اشتباه به دلیل انباشت معارف شیعی در درون تک تک ما صورت پذیرفت. و شاید از این جهت که از انقلابی که کرده بودیم زیادی خرسند بودیم و اجرش را هم فورا به حساب خودمان واریز کردیم و بلافاصله هم دریافتش کردیم. اجر این که ما و انقلابمان، ادامه خواست و تمایل پیامبر اعظم (ص) و ائمه معصومین(ع) است. که یعنی رهبران ما همانانند و جانشینان همانان و مردم هم لابد مردم و مخاطبین همانان.
این مهم را مرتب از سخنان شما و سایر مسئولان نیوشیدیم و پذیرفتیم که می توانیم تاریخ این روزگار خود را با تاریخ دوران امام علی و امام حسین (ع) مشابهت دهیم. و اصلا در این مشابهت سازی به سراغ سایرامامان نرفتیم. مثلا امام باقر و امام صادق و امام رضا و امام جواد (ع). شاید بیشتر به این دلیل که از میان همه امامان، امام علی (ع) فرصت حکومت یافته بود و کربلای امام حسین هم بیشتر با درون ما همراهی داشت و مثلا به سیره و نحوه مدارای شخص پیامبراکرم (ص) با مخالفین هیچ توجهی نکردیم. و حتی نحوه مدارای حضرت علی با مخالفینشان. خودمان در این وسط یک فرمولی برای جمهوری اسلامی خلق کردیم که هر سمتش را بشود به امامی مربوط کرد. شعار: مااهل کوفه نیستیم علی تنها بماند، یاشعار: خامنه ای خمینی دیگر است، ولایتش ولایت حیدراست، و شعارهایی از این دست، محصول این نگرش تطبیقی است.
آنقدر در تشبیه و تطبیق انقلاب و حادثه های آن، با حکومت حضرت امیر و حادثه های آن افراط ورزیدیم که خودمان درتحلیل هر ماجرای انقلاب، حتی مراودات اجتماعی اش، با شتاب، حضرت شما را در جایگاه حضرت امیر می نشاندیم و دوستان و مخالفین شما و نظام را با دوستان و مخالفین حضرت امیر می سنجیدیم.
این افراط، کار را به جاهای باریک کشاند. به جایی که مثلا خود شما بحث مفصلی از نقش خواص و عوام را در ظهور ماجرای کربلا به میان آوردید و عبرت تاریخ را به دوستان و دشمنان هشدار دادید. غافل از این نکته که: این عبرت تاریخی، از همان ابتدا، فرضیه ای تثبیت شده با خود داشت و نیازی به اثبات نداشت. این که در این عبرت: حسین، ما هستیم، و انقلاب می تواند با خیانت خواص و پیروی عوام، به کربلایی درجهت حذف حسین و مرام حسین که ما هستیم منجر شود.
و باز غافل از این که ما تنها به یک دلیل و شرط، و تنها به یک دلیل و شرط می توانستیم خود را و نظام و مسئولین نظام را با علی و اولاد او و نظاممان را با ولایت و حکومت آنان بسنجیم که: شیوه مردمداری و حکومت ما، و رفتار شخصی ما، همانند آنان باشد یا متاثر از آنان.
نمی شود که ما دربسیاری از امور مخالف آنان رفتار کنیم اما همچنان جایگاه آنان را برای خود بلوکه کنیم و به هر مخالفی و منتقدی بگوییم: حواست باشد که چه کسی و چه نظام و حکومتی را داری نقد می کنی.
وقتی امام علی، مرگ را بر خود و یاران خود روا می داند آنگاه که خبر ربوده شدن یک خلخال از پای یک زن یهودی را می شنود، چگونه است که علی دوستان امروز ما، از شنیدن خبر کشته شدن مردم، بله، مردم، به دست عوامل حکومت، مرگ را از خدا تقاضا نمی کنند؟ ما اگر از خبر تجاوز به یک دختر، مثل علی گریبان چاک زدیم و زمین و زمان را متوجه این رفتار شوم خودی ها کردیم، می توانیم از خواص و عوام انتظار مشابهت رفتاری داشته باشیم. یا اگر مثل علی، دست منتسبین خود را از بیت‏المال کوتاه کردیم و حال آنکه درکشور ما این مسئله بیشتربه یک شوخی می ماند می توانستیم به مردم بگوییم: ما نیزعلوی هستیم.
می دانم که با هر سخن این فرزندتان، از او نا امیدتر و نا امیدتر می شوید. اما سخن فرزند با پدر، هیچگاه به تلخی و گزندگی سخن یک فرد فحاش و معاند نیست. در سخن یک معاند، هیچ مفری از امید نیست اما درسخن این فرزندتان هنوز امید هست. خواهم گفت:
حضرت شما، دراین سالهای رهبری، آنقدر که به دشمن و دشمن ستیزی بها دادید، به دوست و دوستی و دوستیابی بها ندادید. شاید از این باب که باران دشمنی های پی در پی و فراوانی که بر سر این نظام می بارید، عمده نگرانی شما را بدان سو گسیل نمود. و شما و ما، بیش از آن که به دوست متمایل شویم، دشمن را در مدار توجه خود قرار دادیم. و در این گردونه دشمن شناسی، از شناسایی دوست غفلت ورزیدیم. و حیف که باز در این گردونه غفلت، مرتب با تحریکات و تحرکات و شیوه های مختص به خود، از شمار دوستان خود کاستیم و بر شمار دشمنانمان افزودیم.
یک مثال دیگر: اگر سخنان شما پیش از این، نگران دشمن بود، در نماز جمعه همین هفته گذشته، دیدیم که سخنان شما نگران رفتار بخشی از مردم، بله: مردم است. و این، همان دستاوردی است که در این سی سالگی انقلاب، ما بدان دست یافته ایم. یعنی سابقا ما برای دشمن خط و نشان می کشیدیم، حالا کارمان بجایی رسیده است که باید برای بخشی از مردم خودمان خط و نشان بکشیم. قبول می فرمایید که این روند معکوس، کار را بجایی می رساند که در فردای این نظام، جز دشمن، مردمی در کار نباشد.
اردوغان، چندی پیش وارد مجلس ترکیه شد و با شادمانی گفت: در این بحران اقتصادی، کمک از غیب رسید. شادمانی اش به طلاهای انتقالی ازایران اشاره داشت که در ترکیه بار انداخته بود و صاحبی نیز نداشت. هنوز که هنوز است نه فردی ادعای مالکیت آن طلاها را داشته است و نه کشور مبدا که جمهوری اسلامی ایران باشد. این خبر و این خنده کنایه آمیز اردوغان، مدتها دستمایه رسانه های ترکیه و جهان بود.
من از این مثال این بهره را می برم که ما به دست خود، بسیاری از فرصت ها را مفت از دست داده ایم و برای دیگران فرصت مفت فراهم آورده ایم. ما می توانستیم امروز دوستان فهیم و فراوانی داشته باشیم که ما را در عبوراز بحرانهای در کمین یاری دهند اما اغلب آنان را به شیوه ای و تهمتی و رنجی و آسیبی و خراش عاطفی ای از خود رانده ایم و ناخواسته به صف ناراضیان پیوندشان داده ایم.
اکنون به جامعه ای و کشوری و نظامی دست یافته ایم که بجز استقلال سیاسی، در سایر حوزه ها سخت گرفتار است. رشوه و ریا و رابطه و خاصه پروری و اعتیاد و بیماری مصرف و بیماری تولید و بیماری اجتماعی و بیماری فرهنگی و بیماری انتظامی گریبانمان را گرفته. شما با نوشته های من آشنایید. من از دیرباز بر سر این امهات آوار بوده ام و هشدار داده ام. بارها گفته و نوشته ام که خدای متعال هرگز رعایت شهدا و زحمت های ما در برپایی این انقلاب را نخواهد کرد و به راحتی آب خوردن ممکن است با پشت کردن به سنت های الهی فرو بپاشیم و از گردونه توجه عالم و خدای عالم به دور افتیم.
پدرگرامی
اگر سی سال پیش از شما و ما می پرسیدند: برای چه می خواهید انقلاب کنید؟ پاسخ می دادیم: برای این که مستقل شویم. برای این که به سرافرازی اقتصادی و علمی و انسانی و قضایی دست یابیم. برای این که مردمان دنیا بیایند و خوب بودن و خوب شدن را از ما بیاموزند. برای این که می خواهیم انسان را درکمال انسانیت خود به نمایش بگذاریم. و از این حرفها.
خوب، ما برای رسیدن به این همه خوبی، زحمت کشیدیم و جنگیدیم و جوانان و عاطفه های بسیاری را از دست دادیم. امروز لااقل باید به بخشی از آنها رسیده باشیم. تماشای دورنما که نه، یک نمای نزدیک از کشورمان و آسیب های اجتماعی و اقتصادی و قضایی و فرهنگی اش، و مسئولینی که به راحتی نوشیدن یک شربت گوارا دروغ می گویند، و البته یک استقلال سیاسی آشفته که آمریکا را وانهاده ایم و به دام روسیه و چین افتاده ایم - و دستیابی علمی هسته ای که اگر زمان شاه بود چه بسا به بیش از این دست می یافتیم (نیروگاه هسته ای بوشهر و ...) و کوهی از آزمون و خطاهای انباشته شده و دانشگاههای از دست رفته و مردم پریشان و غمزده، به ما می گوید که ما نه تنها در رسیدن به آن آرمانهای طلایی شیعی موفق نبوده ایم، بلکه از دستیابی به مقدمات یک نهضت انسانی نیز عاجز مانده ایم.
می دانم که واگویه کردن این آسیب ها، روان شما را می آزارد. این را از زبان شما بسیار شنیده ام. باور کنید مردم ما با همه این غفلت ها و ناکامی ها و عقب ماندگی ها کنار آمده بودند و می خواستند با شما و به رهبری شما سنگ های پیش پای نظام را بردارند. بهمین دلیل با شکوهی مثل زدنی درانتخابات اخیر شرکت کردند. آنان شرکت نکردند که جامعه را به آشوب بکشند. و یا جامعه را به عقب تر بازگردانند. مسلما تصویرشان از آینده، تصویری درخشان از جمهوری اسلامی ایران بوده است. هنوز هم هست.
همه ما و همه مردم، از این انتخابات اخیر چشم اندازی پراز خیر و خوبی آرزو داشتیم. فکر می کردیم اگر نونهال انقلاب در یک یا دو سالگی اش آداب معاشرت نمی دانست و با ترشرویی انس بیشتری داشت، درسی سالگی اش می داند مردم یعنی چه و نحوه معاشرت با مردم یعنی چه. فکر می کردیم این حداقل رشد را یافته است.
حوادث بعد از انتخابات، همه معادلات فکری و انسانی ما را بهم زد. رفتاری که تحت امرحضرتعالی با مردم شد، رفتار همشان و همطراز زحمت و فهم و همراهی مردم نبود. مردم اگر انتظار داشتند این رفتار را از ماموران خود سر نظام ببینند، درعوض، انتظار این را هم داشتند که رهبرشان، بلافاصله به رسم علی علی های مکررش، همچون علی به مددشان بیاید و دادشان بستاند. نه این که مرتب روح و رفتار وحشیانه ماموران را تایید کند و به مردم معترض خودش، همسنگ اغتشاشگران و براندازان نگاه کند.
به این سخن امام جمعه منصوب خود درمشهد آقای علم الهدی توجه کنید که در همین نماز جمعه اخیر افاضه فرموده اند: .... ابن ملجم ها نمی توانند در کشور علی (ع) به دنبال سیاست باشند. بعضی از جریان های سیاسی که ادعا دارند: نخبگان باید وارد سیاست شوند، بدانند که اگر ولایت پذیر نباشند ولایت ستیزند و ولایت ستیز یعنی ابن ملجم!
این سخن پوک و مفت و بی خاصیت از آن روی توسط این روحانی کم سواد زده می شود که نعل بالنعل حکومت فعلی را حکومت علی می داند و فعالان سیاسی را ابن ملجم. و در این تحلیل پوک، اصلا هم به این اشاره نمی کند که چرا و به چه دلیلی یک رییس جمهور قبل از انتخابات برای یک امام جمعه، یک میلیارد تومان پول می فرستد. و به این نیز نمی اندیشد که یک چنین فرمولهایی که ما در نظاممان خلق کرده ایم، ممکن است فرسنگها از رویه علی و اولاد علی دور باشد و حتی در مدار تنفر آنان نیز جای داشته باشد.
اگر بگویم یکی از آسیب هایی که شما خورده اید از ناحیه همین مبلغین کم خردی است که به اسم جانبداری از شما، و با رفتار غیر اسلامی و غیر انسانی شان، متاسفانه بذر نفرت از شما را درب ین مردم افشاندند، از فرزند خود خواهید رنجید؟ اگر نمی رنجید باید بگویم که حضرت شما در مقام فرماندهی کل قوا، در حوادث بعد از انتخابات، با مردم خود، خوب رفتار نکردید. ماموران شما، به سمت مردم تیراندازی کردند و آنان را کشتند و زدند و اموالشان را سوختند و تخریب کردند. متاسفانه سهم شما در این حوادث قابل اغماض نیست. بخصوص که بعدها مکرر فرمودید اهل مجامله نیستید و از مواضع خود عدول نمی کنید. ما بدنبال همان حنجره خشماگینی بودیم که بر سر آمریکا فریاد می زد، که چه بکند؟ که وارد میدان شود و از مرگ و خلخال و زن یهودی که نه، کشته شدن زنان و مردان مسلمان خودش بگوید. نه این که بدون دلجویی از مردم زخم خورده، آنان را به تکرار همان رویه های خونین هشدار دهد.
من شما را به یک سخن دیرین خودتان ارجاع می دهم. پیش از آن بگویم: من خود شخصا نوشته هایی دارم که امروز از مراجعه به آنها شرم می کنم. اما نوشته های بسیاری نیز دارم که هرچه زمان می گذرد، بر نورانیت محتوایی آنها افزوده می شود. خوشبختانه این سخن شما نیز اینگونه است که هرچه زمان بگذرد بر نورانیت آن افزوده می شود:
".... مردم اگر متوجه باشند و هوشیار باشند اگر نشانه های کبر و غرور و خودخواهی را در زمامداران فورا ببینند و بشناسند و خیرخواهانه اعتراض کنند و اگر احساس کردند که زمامدار درصدد رفع این بیماری نیست در مقابل او تعرض کنند، یقینا آن بیماری علاج خواهد کرد..." این سخنان شخص شما ست در سال 1363. می بینید درآن سالهای دور انقلاب، چه سخن نورانی ای از زبان شما جاری شده است؟ سخنی که هرچه می گذرد ما بدان نیاز مفرطی احساس می کنیم. سخنی که در گردونه عمل، مطلقا به آن مراجعه نشد.
شما درآن سالها، مسئولیت چندانی نداشتید اما در این سالهای رهبری، کدام مسئولیت است که بدون تایید شما مقبولیت داشته باشد؟ و چرا این سخن، به جان جامعه درنیفتاد؟ و چرا جامعه از نورانیت آن بهره مند نشد؟ پاسخم را خود می دانم: درقرآن نیز سراسر نور هست اما آیا به چه میزان در طریقت ما سهم دارد؟ درباره همان سخنان دیرین شما، بگویم که ما هرگز شخص شما را به آن آفات مورد اشاره متهم نمی کنیم اما شما هم در خیرخواهی ما شک نکنید.
یادم هست که برای تلویزیون، مجموعه ای می ساختم به اسم "حماسه خمینی". و ناگزیر باید همه آرشیو تصویری ملاقات های مردم با حضرت امام را مرور می کردم. خودم این مجموعه را طراحی کرده بودم. بسیار نیز خوب بود و تاثیرگذار. در یکی از نوارها به ملاقات امام عزیزمان برخوردم با اهالی گنبد. اگر اشتباه نکرده باشم. زمان این ملاقات هم مربوط می شود به سال های 60-61 . یعنی چند سال پس از پیروزی انقلاب؟ در این ملاقات که مکتوب آن در صحیفه نور هم هست، امام عزیز رسما از مردم، به دلیل این که نتوانسته اند با برپایی این نظام به وعده های خود عمل کنند، عذرخواهی می کنند. این سخنان در شلوغی آن سالها گم شد و کسی از مسئولین به آن مراجعه نکرد.
من می خواهم دراین بخش از نامه ام شما را "مالک اشتر" خطاب کنم. تجسم این که شما دربرابر حضرت علی ایستاده اید و ایشان شما را مالک اشتر خود خطاب می کنند چقدر شورانگیز است؟ حضرت، نامه خود را که قرار است والی و حاکم مصر شوید به دست شما می دهند. به راه می افتید. در گوشه ای خلوت، نامه را می گشایید و آن را با دقت مطالعه می کنید:
"....... اگر مردم بر تو به ستمگری گمان بردند، عذر خود را علنا با آنان در میان بگذار. و با این عذرخواهی، از بدگمانی مردم کم کن. اگر چنین کردی، خود را به عدالت پرورانده ای و با مردم مدارا کرده ای. دلیل و عذری که می آوری، باعث می شود تو به مقصود خودت برسی و مردم هم به حق خودشان دست پیدا کنند..."
مردم ما هنوز اقتدار نظام را طالبند و هیچ گزندی را بر جمال او برنمی تابند. این عذرخواهی شما می تواند آتش خشم مردم را سرد کند. به آنان امید بدهد. آب رفته را به جوی باز گرداند. اما اگر این نشود، و همانگونه که در نماز جمعه اخیر فرمودید، کار به تنگناهای انتظامی بکشد، ما رفته رفته، این باقیمانده مردم را نیز از دست خواهیم داد. و شما نیک تر از همه ما می دانید: نظامی که مردم نداشته باشد، چه دارد؟ والسلام.

فرزند کوچک شما: محمد نوری زاد

منبع: گاه‏ نوشت محمد نوری‏زاد